رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

توضیح: روزگار بعضی ها را با خود برد و برخی در انتظار رفتن اند...اما بعضی هم خلاف عادت، ماندند و ماندند و ماندند...همانها که مردند،قبل از مردن...و در زمان حیات مادی، رستاخیز خود را خود رقم زدند و رمز ماندن شان همین بود...پس از رستاخیز، حیات، جاودانه میشود... {ضیاءالدین.ح}

پیام های کوتاه

تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غیرت» ثبت شده است

طی هفته گذشته، اتفاقاتی در کشور رخ داد:
 
1- خبر فیلتر شدن برخی شبکه های اجتماعی موبایل(واتساپ و...) در آخرین روزهای کاری هفته منتشر می شود.
2- عکسی منتسب به کنفرانس وحدت منتشر می شود که در آن نماز جماعت واحدی برقرار نشده و باقی مسائل.
3- علی مطهری در صحن علنی مجلس، جنجالی به راه می اندازد و با حرفهایی تفرقه برانگیز(که در عمل هم شاهد این نتیجه بودیم)، دم از وحدت می زند و بین این همه مشکلات و مسائل کشور، یک هو یادش می آید که سران فتنه هنوز در حصر هستند و اعدام نشده اند و باید برای احقاق حقوق شان کاری کند.

هر یک از این ماجراها، موجی از جنجالهای رسانه ای و به عبارت دیگر درگیری اذهان مخاطبین را با خود به همراه می آورد؛ یک موج برای طرفداران شبکه های اجتماعی و کار فرهنگی سایبری و این قبیل مسائل! یک موج برای کسانی که مسائل جهان اسلام برایشان مهم است و درگیر تکفیری ها و این مسائل اند بیشتر! و موج آخر که به واسطه ابعاد سیاسی و اجتماعی اش، به نظر موجی عمومی تر است و اقشار متنوعی را به خود جذب می کند؛ و این هر سه موج، همچنان هم در حال جریان سازی است و موج هایش فرو ننشسته است، مخصوصاً همین آخری که بدجور دارد ادامه پیدا می کند و به نظر سوژه ی خوبی برای ادامه دار شدن هم می آید و در حال حاضر، روزنامه ها و رسانه ها و اذهان بسیاری از افراد جامعه به این مسائل معطوف است و همین طور مطالبشان اعم از پوستر و تصاویر و فیلم و مقاله و مصاحبه دست به دست می چرخد و این گرداب رسانه ای را تقویت می کند!

اما بهتر است یک پله به عقب برگردیم؛ در هفته ی گذشته اتفاقی رخ داد که لازم بود با بمباران شدید رسانه ای، مسکوت شود و تحت هر شرایطی که شده، ابعادش پنهان و مخفی بماند و ذهنی را به خود معطوف نکند:

بزرگ قوم حرفهایی زده بود که برای روشن شدن افکار عمومی درمورد روزهای جاری و وضعیت کشور، بسیار تعیین کننده و جهت دهنده بود و لازم بود "هیچ کس نشنود" آن را!
 

 

لینک مرتبط:  بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم قم:
 اگر آمدند شرط برداشتن تحریم را یک چیزى قرار دادند که شما غیرتت نمیگنجد که آن را انجام بدهى؛ چه کار میکنید؟
 
پ.ن: لطفاً تکمیل کننده ی پازل "حضرات" نباشید! قدری هم تکمیل کننده نقشه ی "حضرت" بشوید! اگر حب او را در دل دارید! این به تقوا نزدیک تر است!

پ.ن2: جناب مطهری بعد از جنجالهای یکشنبه مجلس شورای اسلامی، نامه ای زده بود که در آن ذکر شده بود که مخالفینش در مجلس، مثل لشکر عمر سعد در زمان حضرت اباعبدالله بوده اند و البته از این قیاس وقیحانه هم شرم نکرده بود؛ کاری به این مسائل ندارم البته؛ اما آنچه به نظر می رسد این است که این موارد منحرف کننده ی اذهان از حرف های ولی امر مردم، به سمت دیگر مسائل، بیشتر شباهت دارد به "هلهله ی لشکر عمر سعد" در آن روز! فتأمل!

ویدئو مرتبط:

  • ضیاءالدین

به نرخ شرف

۱۳
مهر

روی صندلی ترمینال، منتظر نشسته بودم تا وقتش برسد؛

کسی که ظاهرش قدری غیرعادی بود برایم آمد نشست روی صندلی های آن طرف تر؛ لباس خاصی به تن داشت، مثل بادگیر یا چیزی شبیه آن؛ بی خیال قیافه ی یارو شدم که به نظر شبیه لرها بود چهره اش؛

چند دقیقه بعد دستش را بلند کرد که یعنی یک لحظه بیا؛ قدری حرف زد و گفت به پول نیاز دارد و کشتی گیر است -گوشش هم کلمی بود البته- و اهل فلان شهر و لک است و خیلی غیرتی و فلان و بهمان؛ گفت پولش گم و گور شده و به پول نیاز دارد و آدم بی پولی نیست و تا ساعت فلان پول را به من برمیگرداند و شماره ی کارت بانکی را هم خواست؛ به مادرش هم قسم خورد و تأکید کرد که من لر و لک هستم و این مسائل برایم خیلی مهم است و این صحبت ها!

نیازی به فکر کردن نبود؛ قبلتر ها با خودم قرار گذاشتم که وقتهایی که کسی این طور حرفها را بزند، ولو تضمینی هم نباشد، ولو حس کنم که دروغ میبافد و برگشتی در کار نیست، اگر داشته باشم، بدهم مبلغ را!

با خودم قبلاً حساب و کتابش را کرده ام که اگر یک درصد هم ممکن باشد که او واقعاً نیاز دارد، و من اشتباه حس کرده ام، به این می ارزد که مردانگی ظاهری را نفروشم به ریال امروز تا مبادا روزی کسی که واقعاً نیازمند است دست خالی برگردد!

مبلغ را دادم؛ با این فرض که برگشتی هم در کار نیست؛ و البته برگشتی هم واقعاً در کار نبود؛

از آن روز یک حسرت اما به دلم مانده؛

این که به یارو باید این را میگفتم که "اگر واقعاً نمی توانی برگردانی پول را و یا حتی نمیخواهی برگردانی، اشکالی ندارد، بگو نمیخواهی برگردانی، من پول را پس نمیگیرم از تو؛ اما این دروغ را نمی توانم ببخشم؛ راحت باش و بگو که برگشتی در کار نیست تا من دل چرکین نشوم به هر کسی که ممکن است واقعاً نیازمند باشد؛ بگو تا حالم به هم نخورد از این که کسی بخاطر ریال امروز، حاضر است شرفش را بفروشد؛ چه رسد به این که بخواهد قسم به دروغ هم بخورد؛..."

همیشه از ضرر ها و حقوق مادی ام به راحتی گذشته ام؛ حتی از حقوق معنوی خودم هم می گذرم معمولا؛ اما جایی که پای گند زدن به عقاید جامعه در بین باشد، برای من کوتاه آمدنی در کار نیست؛ اگر مثقال ذره ای حقی داشته باشم، نمی گذرم بابت دروغ و عدم وفای به عهد!

پ.ن: مهم نیست که نژادش واقعاً لر بوده یا نه، مهم نیست که ایرانی بوده یا نه؛ این که از لر بودنش گفتم، بخاطر این بود که لرها معروفند به این عقیده و پای بندی به عهدشان؛ بدیهیست که سوءاستفاده از این شهرت و صفت خوب لرها باعث رنجش بیشتر من شده و یکی از همان حقوقی که نمی گذرم همین است!

  • ضیاءالدین