رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

توضیح: روزگار بعضی ها را با خود برد و برخی در انتظار رفتن اند...اما بعضی هم خلاف عادت، ماندند و ماندند و ماندند...همانها که مردند،قبل از مردن...و در زمان حیات مادی، رستاخیز خود را خود رقم زدند و رمز ماندن شان همین بود...پس از رستاخیز، حیات، جاودانه میشود... {ضیاءالدین.ح}

پیام های کوتاه

تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مستضعفین» ثبت شده است

فرق است میان شعری که انتظار را در گریه و زاری منحصر می کند و ندبه ی مبارزان را به مخدر منتظرنمایان تبدیل می کند، با شعری که منتقم را در کنار مستضعفین و آنها که واقعا فقط امیدشان به اوست تصویر می کند.

اولی کلا دلش می خواهد فقط گریه کند و عشق بازی های مبتذل را به صمصام المنتظر نسبت دهد.

دومی حالش حال اوست که فرمود هرگاه در میدان مبارزه، فشار بر ما زیاد می شد، به نبی خدا پناه می آوردیم و انرژی می گرفتیم.

اولی می گوید: چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بی تاب مولا.

اولی می گوید اگر عاشقانه وفادار یاری، بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت!

همان ابتذال و تقلیل انتظار به ندبه خوانی و گریه و زاری!

دومی اما شعرش جنس دیگری دارد:



"با آفتاب صمیمی"


او همین جاست همین جا
نه در خیال مبهم جابلسا
و نه در جزیره ی خضرا
و نه هیچ کجای دور از دست

من او را می بینم
هر سال عاشورا
در "مسجد بی سقف آبادی"
با برادرانم عزاداری می کند

او را پشت غروبهای روستا دیدم
"همراه مردان بیدار
مردان مزرعه و کار"

وقتی که « بالو » بر دوش
از ابتدای آفتاب بر می گشتند

او را بر "بوریای محقر مردم" دیدم

او را در میدان شوش، "در کوره پز خانه" دیدم

او را به جاهای ناشناخته نسبت ندهیم، انصاف نیست
مگر قرار نیست او نقش رنج را
از آرنجمان پاک کند
و در سایه استراحت
آرامش را بین ما تقسیم کند

وقتی مردم ده ما
برای آبیاری مزرعه ها
به مرمت نهرهای قدیمی می رفتند
او کنار تنور داغ
با « سیب گل » و « فاطمه » نان می پزد
برای بچه های جبهه

"او در جبهه هست"
"با بچه ها" فشنگ خالی می کند
و صلوات می فرستد

او همه جاست

در اتوبوس کنار مردم می نشیند
با مردم درد دل می کند
و هر کس که وارد اتوبوس شود
از جایش برمی خیزد
و به او تعارف می کند
و لبخند فروتنش را به همه می بخشد

او کار می کند کار، کار
و عرق پیشانی اش را
با منحنی انگشت اشاره پاک می کند

در روزهای یخبندان
سرما از درز گیوه ی پاره اش
وارد تنش می شود

و به جای همه ی ما از سرما می لرزد

او با ما از سرما می لرزد
او بیشتر پیاده راه می رود
اتومبیل ندارد
کفشهایش را خودش پینه می زند

او ساده زندگی می کند

و ساده ی دیگر مثل او کسی است که
هنوز هم
نخل های کوفه عظمتش را حفظ کرده اند

او از خانواده شهداست
شبهای جمعه به بهشت زهرا می رود
و روی قبر شهدا گلاب می پاشد

باور کنید فقیرترین آدم روی زمین
از او ثروتمند تر است

او به جز یک روح معصوم
او به جز یک دل مظلوم هیچ ندارد

و خانه خلاصه ی او
نه شوفاژ دارد نه شومینه

او هم مثل خیلی ها از گرانی، از تورم
از کمبود رنج می برد

او دلش برای انقلاب می سوزد
و از آدمهای فرصت طلب بدش می آید
و از آدمهای متظاهر متنفر است
و ما را در شعار
« جنگ جنگ تا پیروزی » یاری می دهد

او خیلی خوب است
او همه جا هست

برادرانم در افغانستان
با حضور او دیالکتیک را سر بریدند
و عشق را برگزیدند

او در تشییع جنازه ی « مالکم ایکس » شرکت کرد

و خطابه ی اعتراض را
در سایه مقدس درخت « بائوباب »
برای سیاهان ایراد کرد
سیاهان او را می شناسند
آخر او وقتی می بیند
آفریقا هنوز حق ندارد به مدرسه برود
دلتنگ می شود

چندی پیش یک شاخه گل سرخ
بر مزار « خالد اسلامبولی » کاشت
و گامهای داغش را
چنان در کوچه ها ی یخ زده مصر کوبید
که حرارت آن تا دور دستهای خاورمیانه را
متفکر کرد

او خیلی مهربان است

وقتی « بابی سندز » را خود کشی کردند!
او به دیدن مسیح رفت
و ما را با خود تا مرز مهربانی برد

باور کنید اگر او یک روز
خودش را از ما دریغ کند
تاریک می شویم

در اردوگاههای فلسطین حضور دارد
و خیمه ها را می نگرد
که انفجار صدها مشت را
در خود مخفی کرده اند

خیمه ها او را به یاد آب و التهاب می اندازد
و بلاتکلیفی رقیه ( علیها السلام ) را تداعی می کنند

خیمه یعنی آفتاب را کشتند
خیمه یعنی خاک داریم، خانه نداریم

خدا کند ما را تنها نگذارد

و گرنه امیدی به گشودن پنجره ی بعدی نیست

او یعنی روشنایی، یعنی خوبی

او خیلی خوب است
خوب و صمیمی و ساده و مهربان
من می گویم، تو می شنوی
او خیلی مهربان است
او مثل آسمان است
او در بوی گل محمدی پنهان است.


سلمان هراتی علیه الرحمه

  • ضیاءالدین
 
آقای اول: اگر شما به استانبول بروید می بینید که آنجا 28 مجموعه بزرررگ(لحن) تجاری، اداری و خدماتی وجود دارد که یک خانواده می تواند از صبح تا شب می تواند در آن جا تفریح کند- تفریحات سالم، چون آنجا اسلامی است- هم خرید کند و هم گردش مالی به وجود بیاید که همه این مجموعه های بزرگ تجاری که در تهران ما داریم حتی به کوچکترین آن ها هم نمی رسد و مشابه آن را نداریم که "اینها باعث توزیع خدمات انتفاعی و رفاهی در شهر می شود"
 

آقای دوم: اتفاقاً اصل مشکل ما همین است که شما ایده آل تان همین سبک زندگی تجاری است که شما باید از صبح تا شب وارد این مجتمع ها بشوید و به خرید و تفریح بپردازید؛ در حالی که بازارهای اصلی ما این گونه نبوده اند و بلکه به شکلی بود که شخص سعی می کرد که پس از انجام خرید از بازار خارج شده و به کارهایی که در سبک زندگی اسلامی تعریف شده مشغول شود.

آقای اول: من از شما می پرسم، این انتقاد که شما میگویید به چه کسی وارد است؟

آقای دوم: بنده دارم نوع نگاهی که شما فرمودید را عرض میکنم آقای اول! شما دارید می گویید ما باید به سمت بازارهای لوکس استامبول برویم که در آن شهر بازی و انواع کالاهای خارجی وجود دارد. اصلاً شما به همین مجتمع هایی که شما مجوز ساختنش را داده اید نگاه کنید و ببینید که اصلاً یک کالای ایرانی در آنها پیدا میکنید؟ اصلاً این ها رویشان هم نمی شود که کالای ایرانی را بفروشند و اصل کارشان این است که اجناس را بی واسطه از مناطق آزاد تجاری به مغازه هایشان برسانند.

آقای اول: خب این مسائل اختیارش دست ما نیست و ما ذی مدخل نیستیم.

خودم که دارم این ها را می نویسم: خیلی سوال ساده ای برای بنده به وجود آمده جناب نماینده ی شهرداری! اگر شما اینها را قبول دارید، که ظاهراً هم این طور است که در ابتدای کلام تان فرموده اید که مجموعه های بزرررگ ما انگشت کوچک مجتمع های استانبول نمی شود، پس چرا مسئولیت حرف تان را نمی پذیرید؟
اصلاً نگاه شما به مردم چگونه است؟ احیاناً شهروندان درجه یک و دو داریم و درجه دو ها حقی از این ساخت و سازهای بزرررررگ(!!!) ندارند؟
چطور می شود که وقتی می خواهید از ساخت مجتمع ها دفاع کنید، طوری وانمود می کنید که این ها برای مردم خوب است و شما تدبیرتان این طور بوده ولی وقتی که ابعاد مسئله باز می شود، زیر بار مسئولیت حرفهایتان نمی روید؟
قسم حضرت عباس تان را قبول کنیم یا....؟

اصلاً همه این ها به کنار؛ واقعاً قصد من به چالش کشیدن و بیهوده گیر دادن به شما مسئولین خدوم نیست(اعتقاد قلبی نگارنده این است که شما واقعاً خود را خادم مردم میدانید و به آن اعتقاد دارید)؛ حرف من این است؛ چرا کسانی چون شما که هدفتان حفظ دین و ارزش هاست(چنانکه در برخی اعمال و سخنان تان به وضوح پیداست)، سعی نمی کنید در مسائل تان محرومین و مستضعفین را هم در نظر بگیرید و از دیدگاه های سرمایه سالارانه که هیچ نسبتی با دین و سیره ی اهل بیت ما ندارند حذر نمی کنید؟ چرا برای تقویت این روحیه در خودتان برنامه های واقعی و هدفمند تعیین نمی کنید تا عادت کنید به این که در هر کاری، اولین دغدغه تان، محرومین و مستضعفین باشد؟

مطلب خیلی مرتبط:
فیلم کامل برنامه روش های درآمدزایی و مدیریت شهرداری ها

 
ویدئوی مرتبط:

پشت پرده لوکس فروشی کدام نهاد است؟

  • ضیاءالدین
حوزه انتخاباتی استان بوشهر، 4نماینده در مجلس شورای اسلامی دارد؛ و همه این 4 نفر، کمابیش موافقت خود را با استانی شدن انتخابات مجلس ابراز کرده اند؛ مثلاً یکی از حضرات نظرش این است که "اگر این مهم تصویب شود نمایندگان به جایی اینکه دنبال کارهای جزیی و کوچک بروند بیشتر دنبال مسائل کلان کشور می‌روند" و دیگری مزایای این طرح را "ارتقاء سطح مجلس" می داند؛ البته نماینده بعدی ضمن وارد دانستن برخی ایرادات جزئی با کلیات آن موافق است و آن را مفید می داند و در نهایت، آخرین نماینده هم نظرش این است که چون در ایران انتخابات به شکل حزبی وجود ندارد، موافق نیست و اگر حزبی شود طرح خوبی خواهد بود.

آنچه ذکر شد، خلاصه ای از نظرات نمایندگان استان بوشهر بود؛ استانی که هنوز بعد از گذشت بیش از 3 دهه از رخداد انقلاب اسلامی، منطقه محروم محسوب می شود؛ محرومیت هایی که اساس آن ها را محرومیت فرهنگی تشکیل داده و بر پایه این محرومیت های فرهنگی، محرومیت های مادی سر بر آورده است؛ همچون مشکلات آب آشامیدنی، راه سازی های نامناسب، بافت فرسوده خانه ها و آسیب پذیری نسبت به زلزله(چنانکه طی چند سال اخیر شاهد فروریختن خانه های استان در اثر لرزش های نسبتاَ متوسط بودیم) ، عدم حضور اساتید برجسته کشور در دانشگاه های استان و در نتیجه قرار گرفتن دانشگاه مادر این استان در رده های آخر دانشگاه های کشور، تمرکز مدیران فرهنگی به مسائل پرت و بی ربط به استان و بی توجهی به مشکلات واقعی آنها، مسئله آلودگی های پتروشیمی مناطق ویژه استخراج مواد نفتی و بی توجهی به بیماری های کارکنان آنان، بی توجهی به ظرفیت های بنادر استان و هرز رفتن منابع خدادادی، بی توجهی مسئولین مرکز استان به روستاها و در نتیجه عدم تعادل در وضعیت مردم شهر و روستا و در نتیجه مهاجرت روستانشین ها به شهر برای دسترسی بهتر به امکاناتی که می بایست در روستا در اختیار آن ها قرار می گرفت و...
اینها تنها بخشی از مشکلات این استان بعد از گذشت بیش از 3 دهه از انقلاب حضرت روح الله است که عمدتاً ناشی از نگاه مرکزگرای مسئولین مختلف استانی طی این سالها بوده است؛ نگاهی که چکیده ی همان نگاه "تهران، همه ایران است" بوده و همان تفکر کشور را به این وضع کشاند؛ تفکری که وقتی شخصی چون محمود احمدی نژاد دم از سفرهای استانی و سر زدن به مناطق محروم کرد، سیل آرا مردم را به طرف خود سرازیر دید و آن چه از پیش بر همه واضح بود، بیش از پیش در چشم ها جلوه نمود که مردم کشور، از مرکز گرایی و بی توجهی به حاشیه نشین ها، خسته شده اند! و شاید به بیان بهتر، از این که جایی به نام مرکز کشور، "اصل" محسوب شود و الباقی را "حاشیه" بخوانند، خسته شده اند؛ از این که تهران نشین ها( و به طور دقیق تر، شمال تهران نشینها) شهروند درجه یک باشند و الباقی، خوشه چین های این جماعت مرفه محسوب شوند خسته شده اند و این گونه بود که به محض شنیدن شعارهایی از این دست، همه به او روی آوردند!
برای نگارنده این سوال پیش آمده که چرا هنوز نماینده های این استان در مجلس شورای اسلامی، این نکته بسیار واضح را هنوز درک نکرده اند و با همان تفکرات ناسازگار با اهداف انقلاب اسلامی به راهشان ادامه می دهند؛ مگر نه این است که امام روح الله مستضعفین و پابرهنگان را صاحبان اصلی این انقلاب نامید؟ مگر نه این است که صاحبان اصلی انقلاب، یعنی آنان که نظرشان برای انقلاب اصل است و الباقی فرع؟
پس چگونه است که نه تنها پیگیری مشکلات این جماعت، دغدغه ی اصلی ما نیست، بلکه روز به روز در جهت به حاشیه راندن این گروه نیز قدم بر می داریم؟
البته از این 4 نماینده استان، همه این رویه را در سایر امور پیش نگرفته اند و اخبار حاکی از پیگیری های برخی از این بزرگواران در زمینه ی مشکلات و محرومیت های استان کمابیش به گوش می رسد؛ اما در مورد این قانون و مسئله ی استانی شدن انتخابات، چند مسئله مطرح است:
- یکی از ملزومات استانی شدن انتخابات، تبلیغات گسترده و استانی برای نامزدهاست؛ با این مقدمه سوالی که مطرح می شود این است که به جز نامزدهای متمول و احیاناً وابسته به گروه ها و احزاب و کانون های قدرت و ثروت، چه کسانی توان تبلیغات گسترده ی استانی را خواهند داشت؟ و اگر چنین است که نگارنده می پندارد، کدام نامزد انتخاباتی که وابسته به کانون های قدرت و ثروت و احزاب و گروه های سیاسی است، درد محرومین و مستضعفین را اولویت خود می داند؟ آیا طنزی درد آور تر از این هم وجود دارد؟
- همان طور که یکی از نمایندگان استان ابراز نمود، لازمه این نوع انتخابات، حزبی شدن است(و البته این موضوع در متن اصلی طرح استانی شدن هم در عین ناباوری به عنوان امتیازات این طرح ذکر شده است!!!) ؛ کیست که نداند حزبی شدن در این کشور، معنایی جز سیاست زده شدن مسائل کشور نخواهد داشت؟ و تصور کنید استانی با این همه محرومیت، با این وضع می بایست محرومیت دیگری را هم به خود ببیند: محرومیت سیاسی! مسئله ای که مانع از رشد فکری مردم استان به سطحی بیش از احزاب می شود و در نتیجه محرومیت های فکری استان را شدت خواهد داد.

ادامه دارد... ان شاءالله
  • ضیاءالدین
جراید:
 نوبخت در خصوص برگزاری جشن در استان‌ها به دلیل سالگرد پیروزی آقای روحانی نیز افزود: برگزاری جشن و مراسم در سالگرد انتخاب قاطعانه آقای روحانی توسط مردم، یک حق است و در جهت نشاط جامعه لازم است و همه دستگاه‌های اجرایی باید از این فرصت استفاده کنند.
جای شکر داره که کادر دولت درد مردم رو می دونند
جای شکر داره که کادر دولت چیزهایی که لازم هست رو می دونند
جای شکر داره که کادر دولت اصل و فرع رو از هم تشخیص میده
جای شکر داره که کادر دولت در جهت ریخت و پاش های بی مورد رفتار نمی کنه
جای شکر داره که کادر دولت نسبت به پول بیت المال حساسه
جای شکر داره که کادر دولت معنی شادی و نشاط رو کاملا بر اساس اسلام تعریف میکنه
جای شکر داره که کادر دولت پیام 24 خرداد رو درک کرده
جای شکر داره که کادر دولت معنی کلمه "قاطعانه" و 200 هزار رأی رو خوب می دونه
جای شکر داره که کادر دولت می دونه که نشاط مردم با رفع دغدغه های ضروریشون رخ میده
جای شکر داره که کادر دولت ...
...
..
.
جای شکر داره که کادر دولت حالیش هست!

  • ضیاءالدین