رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

توضیح: روزگار بعضی ها را با خود برد و برخی در انتظار رفتن اند...اما بعضی هم خلاف عادت، ماندند و ماندند و ماندند...همانها که مردند،قبل از مردن...و در زمان حیات مادی، رستاخیز خود را خود رقم زدند و رمز ماندن شان همین بود...پس از رستاخیز، حیات، جاودانه میشود... {ضیاءالدین.ح}

پیام های کوتاه

تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی

۲۹ مطلب با موضوع «دولت :: دولت روحانی» ثبت شده است

"آقا اجازه" از کجا آمد؟

یادم می آید در دولت نهم و دهم بود که برخی نمایندگان "محترم" (!) مجلس نسبت به مسئله ای اعلام حساسیت کردند. خلاصه ی حرف شان این بود که "چه کسی میگوید در هر مسئله ای باید -ما به عنوان- دولت و یا مجلس به رهبری مراجعه کنیم؟". موضوع این بود که چرا باید سیاست ها و اعمال نهادهای مختلف حکومت جمهوری اسلامی ایران به تصمیمات "ولی فقیه" گره بخورد؟ آن هم ولی فقیهی که طبق قانون، جایگاه تقنین و اجرا و قضا شأنیت شان را از او می گیرند. یعنی طبق شرع مقدس، ولی فقیه خودش باید قضاوت کند، قانون بگذارد و قانون را اجرا کند به خاطر ولایتی که از سوی خدا دارد- و البته بدیهی است که این ولایت با وحی مستقیم و این قبیل سفسطه هایی که ذهن های بیمار میخواهند نسبت بدهند اعطا نشده است!- و در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی، این شئون ولایت را به طرق مختلف به قوای مربوطه و ساز و کارهایشان سپرده ایم.
کلیت حرف مخالفینی که موضوع مخالفت شان را به صورت "آقا اجازه" می نامیدند هم این بود که اگر قرار باشد در هر مسئله ای به ولی فقیه مراجعه کنیم مثلاً امور معطل می ماند و استقلال دستگاه های قانونی تحت شعاع قرار می گیرد و کذا.


چه کسی می گوید دولت جدید هم آقا اجازه است

این نوشته قصد ندارد که تهی مغز بودن این حرفها را اثبات کند. حرفم بر سر چیز دیگری است.
این روزها، خیلی دوست دارم بدانم آن حضرات مخالف "آقا اجازه" کجا هستند و در ذهن متعالی شان چه می گذرد. آخر یک "آقا اجازه"ی جالب در حال اتفاق است طی این دو سه سال اخیر.
البته حق دارید تعجب کنید که "مگر این دولت اخیر یا مجلس فعلی، تابع مستقیم نظرات رهبری است که چنین حرفی میزنی؟"
و برای این که خیالتان را راحت کنم از سلامت مشاعرم، خیلی کوتاه میگویم "نه، همچو چیزی در نظرم نبود و نیست. در مورد دولت و مجلس، همان بیت مربوطه خوب و کافی است که "خود پیداست از زانوی تو"
اما پس کدام "آقا اجازه را می گویم؟"

سرنوشت کشتی ارسالی به یمن
اعدام شیخ نمر
ملوانان امریکایی
...

اینها برخی از مواردی است که آن آقای محترم و کاردان(!)، برای انجام شان از تکنیک "آقا اجازه" استفاده کرده است. یعنی تا تقّی به توقّ می خورد، تلفن را به دست می گیرد و زنگ می زند به آن "آقا"یی که-آن طرف خط تلفن مستقیمی که قبلاً سوییس واسطه اش می شد- اجازه ی بعضی چیزها را باید صادر کند و البته گاهی-یعنی همیشه- صادر نمی کند، مثل کشتی یمن!

پیوند مقدس ظریف و کری

حساسان استقلال مشغول کدام سفره اید؟

خیلی دوست دارم بدانم آن باشرف هایی که دم از استقلال رأی قوا و دستگاه ها می زنند، حالا در کدام سفره دهان شان مشغول شده که نمی توانند فریاد "وا استقلالا" سر بدهند؟ کدام خماری فرا گرفته آن ها را که از خواب خوش شان بیدار نمی شوند؟



آخر می دانید؟ این که در بعضی جاها آدم سر و صدا کند و گاهی ساکت باشد، فکرهای بدی در ذهن کسانی که شاهد ماجرا هستند به وجود می آورد.
  • ضیاءالدین

حوادثی این چند روز رخ داد؛

  1. شیخ انقلابی و ظلم ستیزی به دست سعودی ها و با اعلام علنی، کشته شد.(اینجا ببینید)
  2. ساعاتی گذشت و بسیج های دانشجویی کشور، زمان بندی مشخصی برای تجمع در روز بعد اعلام کردند.(اینجا ببینید)
  3. روز قبل از تجمع، عده ای به سفارت و کنسولگری سعودی ها حمله کردند و افراد مشخصی در بین جمعیت، اقدام به آتش افروزی در سفارت کردند.(اینجا ببینید)
  4. یک سال قبل، در همین روزهای ماه دی، مردم بوشهر در اعتراض به برگزاری کنسرتی موهن و خارج از حدود اسلامی، در مقابل محل برگزاری کنسرت، تجمع کردند، البته بدون هیچ اقدام فیزیکی یا تنش زا، در مسیر ورودی سینما آوینی بوشهر، ایستادند. نیروی انتظامی با تیم نیروهای ضد شورش، در مقابل این اعتراض، با شوکر و گاز فلفل و باتوم و ضربات مشت و لگد، به معترضینی که بی هیچ حرکتی در جای خود ایستاده بودند حمله کردند. در اثر شدت جراحات و ضربات، تعدادی از افراد به بیمارستان منتقل شدند.(اینجا ببینید)
  5. نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در مناطقی که از نظر سیاسی، معادل خاک کشور سعودی ها محسوب می شد، تأمین امنیت را بر عهده دارند. در تجمع جنجال گونه ای که در مقابل سفارت سعودی انجام شد، هیچ برخورد خاصی با تظاهرکنندگان صورت نگرفت و حتی در فایل های صوتی که دست به دست می شد، فرمان برخورد نکردن مأمورین با مردم شنیده می شد.(اینجا ببینید)
  6. رئیس جمهور محترم کشور، در پیامی، چندین کلمه در رثای شیخ شهید قلم زد و چندین سطر در محکوم کردن اقدامات خودسرانه!(اینجا ببینید)
  7. خبرگزاری ها از تماس تلفنی وزیر محترم امور خارجه ایران با وزیر محترم(!) امور خارجه ی ایالات متحده ی امریکا، خبر دادند و گمانه زنی کردند که جان کری، از دکتر ظریف خواسته است که به آتش اختلافات دامن نزند. البته جان کری همیشه خواهان ثبات و امنیت و وحدت بین کشورهای منطقه بوده است و تأمین اسلحه سعودی ها در جنگ با یمن از نمونه های بارز این مورد است. البته تر آیت الله العظمی خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی ایران، بارها اعلام کرده بود که "مذاکره با آمریکا ممنوع است" و "در هیچ موردی جز مسئله ی هسته ای مجوز مذاکره داده نشده است." البته رهبر ایران مذاکره در مورد تعطیلی سفارتخانه سعودی ها را استثنا نکرده بود.(اینجا ببینید)
  8. ضمناً بعد از کشتار منا، هیچ اتفاق خاصی در مقابل سفارت خانه ها رخ نداد و همه چیز در روال قانونی اش طی شد. این درحالی بود که در کشتار منا، چندصد نفر از حجاج بی گناه ایرانی کشته شده بودند و طبیعتاً حجم این جنایت در نظر ایرانی ها بسیار بزرگ باید جلوه میکرد. تنها رهبر انقلاب اسلامی بود که سه روز عزای عمومی اعلام کردند.

چندین سوال در ذهن شکل می گیرد:

آیا تأمین برای برگزاری یک کنسرت، اقدامات امنیتی شدیدتری نسبت به تأمین امنیت یک سفارتخانه و کنسول گری را به دنبال دارد؟

آیا مأمورینی که در مقابل سفارت سعودی ها، حضور داشتند، نسبت به حساس بودن تأمین امنیت کنسولگری و سفارتخانه، توجیه نبوده اند؟

چه کسی از تشدید نفرت ایرانی ها به رژیم آل سعود نفع می برد؟ مرگ بر آل سعود در برابر کدام "مرگ بر..." تقویت می شود؟ کدام "مرگ بر....." ضعیف تر گفته خواهد شد؟ آن هم وقتی آقای کری به فکر وحدت کشورهای منطقه است و ما مرگ بر آمریکای مان بیش از چهل سال است در گوش او و دوستانش پیچیده است.

چه کسی در ایران رابطه اش با آل سعود خیلی خوب است و قبلاً هم معاملاتی با آنها انجام داده است؟


همین چند سوال و تردید فقط در ذهن ممکن است به وجود بیاید. وگرنه به قول آن خواننده همه چیز آرام است!

  • ضیاءالدین
خبر، چندان دور از انتظار نبود:

همانطور که عکس العمل رئیسِ جمهورِ محترم هم همان بود که بیش از آن، از او انتظار نمی رفت:
طبیعتاً قصدم از نوشتن این متن، آن نیست که بخواهم سطح همگون بودن نسبت زیبای بین "تحریم شدن دوباره توسط امریکا" و "ادامه ی روند تولید موشک های بالستیک" را توضیح بدهم.
صرفاً می خواهم به این نکته اشاره کنم:
همانطور که وقتی به قول خودشان برجام و مذاکرات نتیجه داد(!!!) همین طور تأکید کردند که "مردم به تعامل با دنیا(!)" رأی داده اند و این قبیل چیزها، اما باید گفت باور کنید که "مردم به تو سری خوردن و هیچ نگفتن" رأی نداده اند!

داستان ساده است؛ در واقع ما برجامی را پذیرفتیم که :
نتیجه ی اجرایش "ادامه ی تحریم ها" است و
نتیجه ی لغو اجرایش "ادامه ی تحریم ها" است.

اگر برجام بخواهد اجرا شود، که شده است و ما چندین تن اورانیوم را برای فروش گذاشته ایم در دکان چهاردهنه ی اورانیوم فروشی مان که سر پیچ جامعه ی جهانی حضرات افتتاحش کرده ایم و مدتهاست غنی سازی مان را تعطیل کرده ایم و کلی از نیرو انسانی صنعت هسته ایِ بدبوی مان را فرستاده ایم که در کنار همسرشان به کارهای خانه شان بیشتر بپردازند، نتیجه ی چنین اجرایی را شاهد هستیم: وضع روزانه ی تحریم های جدید!

اگر برجام بخواهد اجرا نشود، یعنی مثلاً بخواهیم به خاطر اقدامات "بی ادبانه؟ جسارتانه؟ تو رو خدا نکنیدانه؟" یا هر چیزی که اسمش را قرار است بگذارند، به شورای فلان که خودشان معین کرده اند شکایت ببریم، ته ِ ماجرا می شود مکانیزم ماشه ای که خودمان قبلاً تفنگش را مسلح کرده ایم با دستان خودمان! و تهِ مکانیزم ماشه هم می شود بازگشت تحریم هایی که هنوز البته جایی نرفته اند که بخواهند بازگشت فرمایند!!!

به هر حال، طبیعی است که وضع آن بنده خدایی که ادعای حل مشکلات را داشت، حالا چه در 100 روز، 1000 روز یا هر چند هزار روز که فکر میکنند ممکن است بتواند کاری کند، حال کسی است که روی اره نشسته باشد! بهترین راه همانا حفظ وضع موجود است؛ یعنی مثلاً داریم موشک می سازیم؟ حالا که تحریم اضافه می شود باز هم موشک می سازیم! و موارد مشابهی که باز هم انتظارش را باید بکشیم.


پ.ن: راستی خسته نباشیدی هم باید به وزارت خارجه گفت، حقیقتاً محکوم کردن این اقدام امریکایی ها، کاری بسیار عزتمندانه و در شأن مردم ایران بود که بزرگواران در وزارت امور خارجه با جدیت و تلاش شبانه روزی شان از عهده ی این مهم بر آمدند.
  • ضیاءالدین
متن شماره 1
" نکته‌ی بعدی که به مسئولین محترم تذکّر دادیم و به شما هم عرض میکنیم، این است که به‌هیچ‌وجه اجازه داده نشود که به بهانه‌ی نظارت، اینها به حریم امنیّتی و دفاعی کشور نفوذ کنند؛ مطلقاً. مسئولین نظامی کشور به‌هیچ‌وجه مأذون نیستند که به بهانه‌ی نظارت و به بهانه‌ی بازرسی و مانند این حرفها، بیگانگان را به حریم و حصار امنیّتی و دفاعی کشور راه بدهند، یا توسعه‌ی دفاعی کشور را متوقّف کنند؛ توسعه‌ی دفاعی کشور، توانایی دفاعی کشور، مشت محکم ملّت در عرصه‌ی نظامی، این بایستی همچنان محکم بماند و محکم‌تر بشود؛ یا حمایت ما از برادران مقاوممان در نقاط مختلف؛ اینها مطلقاً نبایستی در مذاکرات مورد خدشه قرار بگیرد."(1)

متن شماره 2
معنای کلمه "مطلقاً" در لغتنامه دهخدا:
مطلقاً. [ م ُ ل َ قَن ْ ] (ع ق ) مطلقا. کاملاً و تماماً و جمیعاً و بالکلیه و سراسر. (ناظم الاطباء). بی قید. بی شرط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).بطور مؤکد و قطعی : چون مطلقاً فرموده بودند که به علت قبالات کهنه ٔ سی ساله دعوی نشنوند. (تاریخ غازانی ص 242). صلاح در آن است که مطلقاً طلاء جائززنند چنانکه به ورق توان زد. (تاریخ غازانی ص 284). || اصلاً و هرگز و ابداً. (ناظم الاطباء).(2)

متن شماره 3
"امکان دسترسی مدیریت شده به مراکز نظامی ایران تنها طبق پروتکل الحاقی و در شرایط خاص"(3)

جناب آقای سید عباس عراقچی و شرکاء!
عزیزان هم دل و همزبان که نه با ملت و نه با رهبر و نه با... همزبان نیستید!
ای کسانی که فرزند انقلاب هستید!
دوستان!
برادران!
ما شعورمان را بیرون از اتاق جا نگذاشته ایم! نمی دانم شاید کسانی دیگر البته جاگذاشته اند؛ ولی الحمدلله ما هنوز حواسمان و شعورمان را از دست نداده ایم!
خواننده گرامی این متن، تصور نکنید که می خواهم بگویم چرا از خط قرمز در مورد نظامی کوتاه آمده اند؟ 
بلکه میخواهم بگویم آنقدر شعور برایم مانده که تشخیص بدهم عبارت "مرگ می دهند که به تب راضی شویم" یعنی چه!؟
می خواهم بگویم اگر فکر میکنید با این کار که بیاید روی حساس ترین نقطه دست بگذارید، ما حساسیت سایر نقاط را فراموش میکنیم، کور خوانده اید! آن قدر شعور داریم که تشخیص بدهیم قضیه از چه قرار است!
لطفاً به شعور خودتان و ما توهین نکنید!

ما دوست نداریم شما آن فرزند ناخلف انقلاب باشید! دوست نداریم شما آن فرزند نوح باشید که از کشتی نجات جا ماند! سوار شوید شما هم! به مردم بپیوندید! ما دوست نداریم شما را با جان کری تنها ببینیم و بدون مردم تان! پس قبل از این که بین شما و مردم آنقدر فاصله بیافتد که دیگر نتوانید برگردید، برگردید لطفاً! دلمان برای تان می تپد!


پانوشت:
  • ضیاءالدین

سلام جناب ظریف

خسته نباشید

گلویتان آسیب دیده ظاهرا؛ که به نظرم بخاطر حجم بالای کارهای شماست؛ که این چند روز زیر این فشار کاری، در سوییس با چند اجنبی مجبور به مذاکره بودید؛ ان شاءالله که زودتر بهبود پیدا کند حالتان...


توضیح و تفصیل اضافه نمیخواهم بدهم کلامم را!

فول کردید عزیز دل! فول!

توافق دو مرحله ای، اولین فول شما بود!

توافق دو مرحله ای یعنی ضرر! یعنی بامبول! یعنی وقتی آمریکایی ها بزنند زیر همه چیز، که این از رفتارهای عادی آنها هم هست، آن وقت زور رسانه های آنهاست که همه ماجرا را بر سر ما خراب میکند؛ زور رسانه های آن هاست که میگویند ایران زیر بار توافق نرفت و فلان و بهمان... 

توافق دو مرحله ای یعنی مهلت دادن به یک دشمن فریبکار که قبلاً بارها و بارها از پشت به ما خنجر زده(هواپیمای مسافربری را که حواسشان نبود انداختند و بعد هم باز حواسشان نبود به شکارچی پست آن ماجرا مدال دادند و تا دلت بخواهد این نمونه کثافت کاری های امریکایی کم نیستند و شما بهتر از من اینها را باید به یاد داشته باشید)


توافق دو مرحله ای که از قضا مرحله ی اولش، تفاهم بر سر چارچوب هاست، یعنی چک سفید امضا به طرف نیرنگ باز غربی!

آن هم در شرایطی که درصد غنی سازی برای ما، 3.67 است و آن 7 دهم هم دقیق مشخص شده که یعنی پای تان را یک قدم آن طرف تر نگذارید! اما طرف غربی، ساعت و دقیقه که هیچ! روز و ماه و سال هم برای تعهداتش نپذیرفته است! 

اینها را طبق همان سندی که خودتان ارائه کردید عرض میکنم!

توافق دو مرحله ای که در آن، تعداد سانتریفیوژها 5060 عدد ذکر شده و آن 60 عددش هم دقیق مشخص شده که یعنی پای تان را یک قدم هم آن طرف تر نگذارید! و باز هم طرف غربی برای بازپس دادن پول های بلوکه شده ما، هیچ عدد و رقم و تاریخ و زمان و مکانی مشخص نکرده...

اینها فول هایی است که در همین دومرحله ای بودن خوابیده جناب ظریف عزیز!

راضی نبودیم که برای چنین بندهای توافقی، شما گلویتان را خرج کنید و این همه خستگی را به جان بخرید و با چند اجنبی حیله گر و بدعهد و دغل باز و دروغ گو و بی ادب که بارها ژن و رگ و ریشه ی ما ایرانی ها را به فحش کشیده اند، دهان به دهان بشوید...

خسته نباشید جناب ظریف اما راضی به این خسته شدن تان و آن چه در مقابل به دست نیاورده ایم، نبودیم!

  • ضیاءالدین
در این کشور، مردانی اند که حاضرن بهای حق گفتن را بپردازند؛ ولو به قیمت جانشان تمام بشود!
دوستان البته به طنز می گفتند ولی واقعیت این است که در پس هر طنز، جدیتی وجود دارد: "از سخنان این هفته ی حسن رحیمپور ازغدی، بوی شهادت می آمد"
حرفهای این هفته استاد رحیم پور در نطق پیش از خطبه های نماز جمعه تهران، موارد متعددی را شامل می شد:

1- پشت صحنه توهین به پیامبر اعظم چه بود و کدام پازل را تکمیل خواهد کرد؟
2- هیلاری کلینتون درباره ایران و موضع سران کشور نسبت به امریکا چه گفت و عامل افزایش تحریم چه بود؟
3- اقتصاد تنبل داخلی و اقتصاد وادادگی خارجی کشور را به کجا خواهد برد؟
4- نماز جمعه ی غیراسلامی را چه کسانی باب کرده اند و از آن سود می برند؟
5- علت اعمال فشار به ستاد نماز جمعه بخاطر حضور رحیم پور چه بود؟
6- رئیس جمهوری که روایات اسلامی را برای حکومت مناسب نمی دانست؟
7- مسائل روز که جزء خطبه های نماز است، ذکر تقویم نیست!!!
9- ماجرای کومونیست های امریکای لاتین و چگوارای دوم
10- کدام روایات اقتصاد مقاومتی را به ما یاد داده اند؟
 

*ستاد نمازجمعه تهران واقعاً باید مورد تقدیر قرار بگیرد بابت حضور استاد رحیم پور در تریبون نمازجمعه!

** کم اند کسانی که این چنین خوب سخن بگویند و سخن خوب هم بگویند! خداوند ایشان را حفظ کند برای این دین و کشور!

*** سخنش را بشنوید و اگر آن را حق یافتید، تا می توانید آن را نشر دهید، چه این که این فیلم باشد، چه اینکه چهره به چهره این حرفها را بر سر زبان ها بیاندازید! تا سکه رایج کلام مردم این کشور بشود!

  • ضیاءالدین
طی هفته گذشته، اتفاقاتی در کشور رخ داد:
 
1- خبر فیلتر شدن برخی شبکه های اجتماعی موبایل(واتساپ و...) در آخرین روزهای کاری هفته منتشر می شود.
2- عکسی منتسب به کنفرانس وحدت منتشر می شود که در آن نماز جماعت واحدی برقرار نشده و باقی مسائل.
3- علی مطهری در صحن علنی مجلس، جنجالی به راه می اندازد و با حرفهایی تفرقه برانگیز(که در عمل هم شاهد این نتیجه بودیم)، دم از وحدت می زند و بین این همه مشکلات و مسائل کشور، یک هو یادش می آید که سران فتنه هنوز در حصر هستند و اعدام نشده اند و باید برای احقاق حقوق شان کاری کند.

هر یک از این ماجراها، موجی از جنجالهای رسانه ای و به عبارت دیگر درگیری اذهان مخاطبین را با خود به همراه می آورد؛ یک موج برای طرفداران شبکه های اجتماعی و کار فرهنگی سایبری و این قبیل مسائل! یک موج برای کسانی که مسائل جهان اسلام برایشان مهم است و درگیر تکفیری ها و این مسائل اند بیشتر! و موج آخر که به واسطه ابعاد سیاسی و اجتماعی اش، به نظر موجی عمومی تر است و اقشار متنوعی را به خود جذب می کند؛ و این هر سه موج، همچنان هم در حال جریان سازی است و موج هایش فرو ننشسته است، مخصوصاً همین آخری که بدجور دارد ادامه پیدا می کند و به نظر سوژه ی خوبی برای ادامه دار شدن هم می آید و در حال حاضر، روزنامه ها و رسانه ها و اذهان بسیاری از افراد جامعه به این مسائل معطوف است و همین طور مطالبشان اعم از پوستر و تصاویر و فیلم و مقاله و مصاحبه دست به دست می چرخد و این گرداب رسانه ای را تقویت می کند!

اما بهتر است یک پله به عقب برگردیم؛ در هفته ی گذشته اتفاقی رخ داد که لازم بود با بمباران شدید رسانه ای، مسکوت شود و تحت هر شرایطی که شده، ابعادش پنهان و مخفی بماند و ذهنی را به خود معطوف نکند:

بزرگ قوم حرفهایی زده بود که برای روشن شدن افکار عمومی درمورد روزهای جاری و وضعیت کشور، بسیار تعیین کننده و جهت دهنده بود و لازم بود "هیچ کس نشنود" آن را!
 

 

لینک مرتبط:  بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم قم:
 اگر آمدند شرط برداشتن تحریم را یک چیزى قرار دادند که شما غیرتت نمیگنجد که آن را انجام بدهى؛ چه کار میکنید؟
 
پ.ن: لطفاً تکمیل کننده ی پازل "حضرات" نباشید! قدری هم تکمیل کننده نقشه ی "حضرت" بشوید! اگر حب او را در دل دارید! این به تقوا نزدیک تر است!

پ.ن2: جناب مطهری بعد از جنجالهای یکشنبه مجلس شورای اسلامی، نامه ای زده بود که در آن ذکر شده بود که مخالفینش در مجلس، مثل لشکر عمر سعد در زمان حضرت اباعبدالله بوده اند و البته از این قیاس وقیحانه هم شرم نکرده بود؛ کاری به این مسائل ندارم البته؛ اما آنچه به نظر می رسد این است که این موارد منحرف کننده ی اذهان از حرف های ولی امر مردم، به سمت دیگر مسائل، بیشتر شباهت دارد به "هلهله ی لشکر عمر سعد" در آن روز! فتأمل!

ویدئو مرتبط:

  • ضیاءالدین

ایشان(که دارد دستش را تکان میدهد):
اگر شما اطلاعات، تفنگ، پول و سرمایه، سایت و روزنامه، خبرگزاری را همه را در یک نهاد جمع کردید، ابوذر و سلمان هم باشد، فاسد می‌شود. کار ما اشکال دارد، ما اشکال را باید رفع کنیم. تجمیع قدرت در یکجا فساد است.


سوالی که برای حقیر مطرح شد، این است که آیا حضور یک شخص- که احیاناً می تواند وزیری مرتبط با مقوله بازرگانی و تجارت باشد- در هیئت مدیره مثلاً 20 شرکت- که احیاناً کارشان بازرگانی و تجارت است- و اینکه همان شخص مذکور، مثلاً چند هزار میلیارد تومان سرمایه هم داشته باشد، آیا اگر همان شخص ابوذر هم باشد، فاسد نمی شود؟ سلمان باشد چطور؟

پ.ن1: ان شاءالله که وضعیت گوش آقای نعمت زاده که عمل کرده اند، بهتر شده باشد؛ سلامتی ایشان برای ما خیلی اهمیت دارد!

پ.ن2: "بسم الله الرّحمن الرّحیم
نفس اهتمام آقایان به امر مبارزه با فساد را تحسین می‌کنم، لکن این سمینار و امثال آن بناست چه معجزه‌ای بکند؟ مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟ با توجه به شرایط مناسب و امیدبخشی که از لحاظ همدلی و هماهنگی و همفکری بین مسئولان امر وجود دارد، چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمی‌گیرد که نتیجه را همه بطور ملموس مشاهده کنند. توقع من از آقایان محترم این است که چه با سمینار و چه بدون آن، تصمیمات قاطع و عملی بدون هرگونه ملاحظه‌ای بگیرند و اجرا کنند. موفق باشید"
  • ضیاءالدین
مطالبی به قلم بعضی از دوستان خوش فکرم نوشته شده که به نظرم لازم است در حد همین بلاگ محدودی که در دسترسم هست، تبلیغ شان را بکنم تا تعداد افراد بیشتری نسبت به مسائل مطرح شده در آنها، به نعمت آگاهی دست یابند؛
اینها مسائلی اند که اغلب در تحلیل های ما جایی ندارند و یا کمتر به آنها توجه می کنیم؛
و رستاخیز قرار بود جایی باشد برای چنین حرفهایی؛
فلذا لازم است اینها را اینجا برای تان تعریف کنم:

1
اولین مطلب، نگاهی است متفاوت (حتی باید گفت خیلی متفاوت) در مورد تعامل با غرب و نظام سرمایه داری؛ چالشی است بر این مسئله که همه به آن اعتقاد (غیرقابل توجیهی) پیدا کرده ایم که "رابطه با امریکا و کشورهای بلوک مربوطه اش، حداقل هر چه نداشته باشد، از نظر اقتصادی به صرف ما است:

نه به دوآلیسم آرمان _ منفعت:

از گندم ری هم نخواهیم خورد!

برخلاف نگاهی که دو جریان اصلی سیاسی کشور بر افکار عمومی حاکم کرده‌اند، مبارزه و مقاومت در برابر غرب همراه با زیان اقتصادی و ضربه به منفعت کشور نبوده و به سود اقتصاد کشور است...

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

2

دومین مطلب، در باب دانشگاه است و مرگ مغزی اش! مصایبی که در بدنه مدیریتی وزارت علم ها(!) صرف نظر از سکان دارش وجود دارد:

مرگ مغزی!

هر مدیری، در هر کجایِ دستگاهِ عریض و طویلِ آموزش عالی (و به ویژه ریاست دانشگاه ها)، اگر می خواهد سرِ راحت بر بالش بگذارد، محکوم است که مبارزه ی جدی با این دو پدیده ی شوم را سرلوحه و اولیت اصلی کارش قرار دهد...

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

3

و سومین مطلب، به نظرم باید مرثیه ای برای کتاب نام میگرفت؛ بهانه ی مطلب، اتفاقی است استانی، اما نگارنده، پای قلمش را در حصار استان محدود نکرده و نگاهش را در افقی بالا قرار داده تا مسائل کلان را به بهانه ای استانی، بر زبان آورد:

هفته کتاب برای چه کسی برگزار شد؟

انبار داریِ مدیران فرهنگی!

تکرارِ صد باره و بلکه هزار‌باره‌ی بیاناتِ رهبری در موردِ ورودِ کتاب به زندگیِ مردم، قطعا معجزه نخواهد کرد و کتاب را وارد زندگی مردم نخواهد کرد. تحولی باید، در نحوه‌ی اندیشیدنِ مدیرانِ این حوزه شکل بگیرد و رنگِ عمل به خود بگیرد...

  • ضیاءالدین
*چگونه می توان یک لیوان زهر را به خورد چند ده میلیون انسان داد بدون آنکه کسی متعرض شما شود؟

1- برای این کار، کافی است تا زهری را که قصد دارید در طول مدت معینی، یک جا قورت بدهند، در 10 برابر آن مدت معین به خورد جماعت بدهید.

2- همچنین در این روش، بهتر است تا مدام از شیرین بودن همین شربت زهر برای جماعت آن قدر بگویید تا ملت یادشان برود که شربت زهر بوده است! مثلاً بگویید می دانید این شربت شیرین که قرار است بخورید چیست؟ (مثلاً بگویید) این شربت شیرین، شربت عسلی است که در کل دنیا نظیر ندارد! [باید دقت داشته باشید که در هنگام ادای این جملات، آنقدر باید حرف عین عسل را با تلفظ عربی اش از ته حلق بیرون بدهید که همه در شیرین بودن و عسل بودن آن شربت زهر ذره ای شک نکنند!

3- اگر چنان چه حس کردید کسی ممکن است از قضیه بو ببرد، به انحاء مختلف سعی کنید اذهان را منحرف کنید؛ مثلاً یک هو از بدبو بودن جورابهایی که در مملکت تولید می شود بگویید؛ یا مثلاً یک جایگاه مدیریتی مهمی را که تعیین تکلیفش در دستان شماست، آنقدر سخیف کنید که به حرف اصلی همه ی اقشار جامعه مرتبط شود؛ و از این قبیل مسائل را آنقدر ایجاد کنید، به نحوی که هر کس بخواهد چیزی جز این مسائل را - مثلاً ماجرای زهر خودمان- ذکر کند، به "تشخیص ندادن اولویتها" متهم شود!

4- اگر چنان چه با انجام مورد شماره 3، باز هم شخص یا اشخاصی برای فریاد زدن ماجرای زهر خودمان دور هم جمع شدند یا کاری انجام دادند، تا جایی که می توانید، آن ها را ابله بخوانید؛ ایده ی اصلی این اتفاق را در قرآن، در داستان حضرت نوح می توانید دنبال کنید؛ جایی که وقتی حضرت نوح ع مردمش را به دین خدا دعوت میکند، عده ای از متنفذین قوم، پیروان نوح ع را اراذل و اوباش و ساده لوحان معرفی کردند تا هم نوح را زده باشند، هم راه نوح را، و هم آن جماعت محدود مومن به خداوند را!
به هر حال، شما باید آنقدر با اعتماد به نفس این القاب و برچسب ها را به جماعت مربوطه بزنید که با هر فحش شما، عده ای از مردم کف و سوت بزنند؛ و در عوض شما باید نشان دهید که چقدر به این حرف خودتان و حرف زدن خودتان می بالید!

5- اگر زمانی حس کردید که رهبر قوم و بزرگ مملکت، قبلاً حرف هایی زده که موجب زیر سوال رفتن ماجرا و عملی نشدن فرایند زهرخوران ملی می شود، سعی کنید از نجابت وی (همان رهبر قوم) - که باعث می شود نخواهد صراحتاً لب مطلب را بگوید و یا به هر دلیلی، به شما فرصت اصلاح داده است- حُسن سوءاستفاده را ببرید و مدام با چسباندن خودتان به وی، اینطور وانمود کنید که شما هم پیرو اصلی حرف او هستید؛ حتی هر وقت او حرفی بر خلاف برنامه های شما زد، شما هم به روی خودتان نیاورده و با صدایی بلندتر، همان حرفهای او را تکرار کنید و با شوری وصف ناپذیر از تابع بودن خودتان از سخنان وی تا آخرین قطره خون و آخرین نفس هایتان سخن بگویید و همزمان به ادامه کارهای خودتان طبق سیاست های موارد قبل بپردازید.


و در آخر، این نکته مهم را فراموش نکنید که :
بسیاری از این مردم چند ده میلیونی، به شما اعتماد زیادی دارند و هرگز احتمال نمی دهند که شما بخواهید زهرخوران برای شان راه بیاندازید؛ این اعتماد، بهترین سرمایه شماست؛ پس به نحوی باید فرایند زهرخوران را مدیریت کنید، که حتی بعد از انجام آن هم، اعتمادشان از شما سلب نشود و بتوانید احیاناً در برهه های دیگر، فرایندهای زهر خوران و یا خودسربران-فرآیندی که در آن کوشیده می شود تا شخص باور کند که با بریدن سر خود، می تواند بهتر نفس بکشد- و دیگر فرایندهایی که در هر زمان ممکن است به آن نیاز پیدا کنید را انجام دهید!
  • ضیاءالدین