رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

توضیح: روزگار بعضی ها را با خود برد و برخی در انتظار رفتن اند...اما بعضی هم خلاف عادت، ماندند و ماندند و ماندند...همانها که مردند،قبل از مردن...و در زمان حیات مادی، رستاخیز خود را خود رقم زدند و رمز ماندن شان همین بود...پس از رستاخیز، حیات، جاودانه میشود... {ضیاءالدین.ح}

پیام های کوتاه

تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی

۳۰ مطلب با موضوع «بازخوانی» ثبت شده است

از جمله نکاتی که در مطالعه ی تاریخ، حداقل برای نگارنده ی این سطور مغفول مانده بود این موضوع بود که:


سقیفه یا صفین؟
خیلی ها وقتی می خواهند انحرافات صدر اسلام را ذکر کنند، ضمن اشاره به مواردی مثل خوارج، توجه اصلی شان را در شکل گیری فجایعی مثل عاشورا، به مسئله سقیفه معطوف می کنند و اینکه اگر سقیفه نبود، عاشورا رخ نمی داد.

اما وجه جالبی که ظاهرا کمتر به آن اشاره می شود، اثر مخرب خوارج در صفین است. جایی که ریشه ی فتنه می توانست خشکانیده شود و با مرگ معاویه، عمود خیمه ی اهل باطل فرو افتاده شود و خاندان اموی اصلا مجالی نیابد.

البته این اما و اگر ها، همه اما و اگر اند و محل اعتنای چندانی نخواهند بود، اما آنچه برایم جالب بود، "تاکید بیش از حد به نقش خلفای راشدین بود و تاکید حداقلی به تبعات اقدام خوارج در به قدرت رساندن بنی امیه."

یک جورهایی آدم حس می کند دستی در کار است که دلش میخواهد توجه اصلی را معطوف به مسئله ای کند که نتیجه اش اختلاف مسلمانان است. چون درباره ی معاویه و یزید، عموم فرق اسلامی اتفاق نظر دارند و ماجرای سقیفه محل اختلاف است. بگذریم از اینکه از بین رفتن باطلی چون معاویه چقدر موثرتر است از دیر به خلافت رسیدن حق.


اعتدال، ضلع اصلی انحراف

توجه به عکس العمل امیرالمومنین ع در مواجهه با معاویه و ابوبکر و عمر و عثمان هم قدری راهگشاست.

درباره معاویه، به هیچ وجه تن به مصالحه نمی دهد اما درباره ی خلفا، برای اصلاح شان کمک می فرماید. شاید به این دلیل که یکی قابل اصلاح است و دیگری را اصلاح ناپذیر می بیند.

لازم است به این نکته اشاره شود که مسئله ی خوارج و جنگ صفین - که همان موضوع کمتر تاکید شده و به عبارت دیگر، سانسور شده است -  چندین ضلع دارد:

یک ضلع متحجرین و خوارج اند.

یک ضلع تزویر کنندگان اموی.

و البته به نظر نگارنده، ضلع تعیین کننده تر، ضلع سوم است که جریان اعتدال گرایی است که اولا مخالف جنگ با معاویه است و ثانیا ابوموسی اشعری را به عنوان سمبل مخالفان جنگ، به عنوان حکم می پذیرد.


ساده انگارانه به نظر میرسد اگر تصور کنیم ابوموسی اشعری دفعتا به عنوان حکم مطرح شده است. حال آنکه سابقه ی اعتدال گرایی ابوموسی از ابتدای خلافت امیرالمومنین ع آشکار شد و در فتنه ی جمل و جلوگیری ابوموسی از پیوستن مردم به سپاه علوی، به بهانه هدر رفتن خون مسلمین، تئوریزه تر شد و در ماجرای حکمیت به بلوغ رسید! و این بلوغ شجره خبیثه جریان ابوموسی - که امیرالمومنین او را با ذکر نام، همچون معاویه و عمرو عاص، در نمازهایش لعن می فرمود - در جامعه نیز رخ داده بود و حکمیت صفین، نمودی از این نفوذ جریان به اصطلاح اعتدال گرای ابوموسی ملعون بود.




*بخشی از مطالعه ی تاریخ، توجه به گزینش نقل های تاریخی است. مطالعه ی تاریخ نقلی با توجه به تخصصی تر بودنش و زمانگیر بودنش، کمتر برای امثال من ممکن می شود. و تاریخ تحلیلی، اساسش گزینش همین وقایع است و تأکیداتش!

**جالب است که شیعه ی علی ع، به قدری که علی ع با خلفا مدارا داشت، با تابعین خلفا مدارا ندارد.

  • ضیاءالدین

  من یادم نمیرود نیمه‌های آن شب  -که شب بیست‌ویکم یا شب بیست‌ودوّم بود و ماها در خیابان ایران در یک منزلی شبها میرفتیم و متفرّقاً بیتوته میکردیم- شنیدم صدای افرادی از داخل خیابان ایران می‌آید که مردم را به کمک میطلبیدند برای خیابان پیروزی که بیایید آنجا، لشکر گارد حمله کرده؛ این را من به چشم خودم دیدم. یعنی یک عدّه‌ای همان‌جا رفته بودند برای کمک به نیروی هوایی؛ یک عدّه‌ای هم راه افتاده بودند در سطح شهر -آن بخشی که من بودم خیابان ایران بود، بقیّه‌ی جاها هم حتماً رفته بودند- و مردم را صدا میکردند و طلب میکردند که بیایید به نیروی هوایی کمک کنید؛ مردم هم می‌شتافتند و میرفتند و کمک میکردند. این هم یک نکته است؛ یعنی وقتی شما با مردمید، مردم پشت سر شما هستند و ارتشی که مردم پشت سرش باشند، هیچ دغدغه‌ای در مواجهه‌ی با دشمن ندارد. (بیانات رهبری در دیدار با نیروی هوایی، 19 بهمن 94)




* حس خاصی داشت خواندن این بند از صحبت های آقای امام خامنه ای مان. صحنه را سینمایی تصور کردم. غوغا می شود کرد با همین یک نما... حس درد، اشک، شادی، شوق، غیرت، جوانمردی، همبستگی... همه ی اینها در این ماجرا بروز داشت.

** کاش هر کدام از این هایی که مسئولیتی در کشور داشته و دارند و خواهند داشت، قدری به این مردم هم بها می دادند، اعتماد میکردند، ارزش قائل می شدند برایشان! هیهات...

  • ضیاءالدین

"آقا اجازه" از کجا آمد؟

یادم می آید در دولت نهم و دهم بود که برخی نمایندگان "محترم" (!) مجلس نسبت به مسئله ای اعلام حساسیت کردند. خلاصه ی حرف شان این بود که "چه کسی میگوید در هر مسئله ای باید -ما به عنوان- دولت و یا مجلس به رهبری مراجعه کنیم؟". موضوع این بود که چرا باید سیاست ها و اعمال نهادهای مختلف حکومت جمهوری اسلامی ایران به تصمیمات "ولی فقیه" گره بخورد؟ آن هم ولی فقیهی که طبق قانون، جایگاه تقنین و اجرا و قضا شأنیت شان را از او می گیرند. یعنی طبق شرع مقدس، ولی فقیه خودش باید قضاوت کند، قانون بگذارد و قانون را اجرا کند به خاطر ولایتی که از سوی خدا دارد- و البته بدیهی است که این ولایت با وحی مستقیم و این قبیل سفسطه هایی که ذهن های بیمار میخواهند نسبت بدهند اعطا نشده است!- و در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی، این شئون ولایت را به طرق مختلف به قوای مربوطه و ساز و کارهایشان سپرده ایم.
کلیت حرف مخالفینی که موضوع مخالفت شان را به صورت "آقا اجازه" می نامیدند هم این بود که اگر قرار باشد در هر مسئله ای به ولی فقیه مراجعه کنیم مثلاً امور معطل می ماند و استقلال دستگاه های قانونی تحت شعاع قرار می گیرد و کذا.


چه کسی می گوید دولت جدید هم آقا اجازه است

این نوشته قصد ندارد که تهی مغز بودن این حرفها را اثبات کند. حرفم بر سر چیز دیگری است.
این روزها، خیلی دوست دارم بدانم آن حضرات مخالف "آقا اجازه" کجا هستند و در ذهن متعالی شان چه می گذرد. آخر یک "آقا اجازه"ی جالب در حال اتفاق است طی این دو سه سال اخیر.
البته حق دارید تعجب کنید که "مگر این دولت اخیر یا مجلس فعلی، تابع مستقیم نظرات رهبری است که چنین حرفی میزنی؟"
و برای این که خیالتان را راحت کنم از سلامت مشاعرم، خیلی کوتاه میگویم "نه، همچو چیزی در نظرم نبود و نیست. در مورد دولت و مجلس، همان بیت مربوطه خوب و کافی است که "خود پیداست از زانوی تو"
اما پس کدام "آقا اجازه را می گویم؟"

سرنوشت کشتی ارسالی به یمن
اعدام شیخ نمر
ملوانان امریکایی
...

اینها برخی از مواردی است که آن آقای محترم و کاردان(!)، برای انجام شان از تکنیک "آقا اجازه" استفاده کرده است. یعنی تا تقّی به توقّ می خورد، تلفن را به دست می گیرد و زنگ می زند به آن "آقا"یی که-آن طرف خط تلفن مستقیمی که قبلاً سوییس واسطه اش می شد- اجازه ی بعضی چیزها را باید صادر کند و البته گاهی-یعنی همیشه- صادر نمی کند، مثل کشتی یمن!

پیوند مقدس ظریف و کری

حساسان استقلال مشغول کدام سفره اید؟

خیلی دوست دارم بدانم آن باشرف هایی که دم از استقلال رأی قوا و دستگاه ها می زنند، حالا در کدام سفره دهان شان مشغول شده که نمی توانند فریاد "وا استقلالا" سر بدهند؟ کدام خماری فرا گرفته آن ها را که از خواب خوش شان بیدار نمی شوند؟



آخر می دانید؟ این که در بعضی جاها آدم سر و صدا کند و گاهی ساکت باشد، فکرهای بدی در ذهن کسانی که شاهد ماجرا هستند به وجود می آورد.
  • ضیاءالدین

بگذارید خیلی بی مقدمه وارد متن اصلی نظر دادنم بشوم:

مستند برادران با سناریو و تدوین و ایده ی بسیار خوبی که داشت و البته منابع آرشیوی که به جا به کار برده شده بودند،برای چشم برنداشتن از صفحه ی تلویزیون همه ی آنچه لازم بود را با خود داشت.

به نظرم در این وانفسای مستندسازی جبهه انقلاب که الحمدلله از نظر تعداد روز به روز مستندساز بیشتری داریم و ان شاءالله از نظر کیفیت هم بهترتر بشوند همه با هم، دیدن همچو مستندی واقعاً امید انسان را به آینده ی این عرصه، بسیارتر می کند.


دیدن فیلم مستند پرتره، این روزها برای مردم کار خسته ای کننده ای است در بیشتر موارد به نظرم. یکی از علتها هم این است که اغلب یک سیر خطی و کلیشه ای را دارند که آقا یا خانمی که موضوع فیلم است از همان اول در خانواده ای اهل فضل و هنر و مذهبی متولد می شود و مدارج ترقی را یکی بعد از دیگری پشت سر میگذارد و آخر کار هم با دستخط آن آقا یا خانم و کاغذی که یادداشت و امضایی در آن دیده می شود فیلم به خوبی و خوشی تمام می شود و فقط مسئله اینجاست که آن لحظه ای که آقا یا خانم موضوع فیلم دارد فیلم را با امضایش متبرک و تأیید می فرماید، اساساً بیننده ای پای فیلم دیگر نمانده است جز پدر و مادر سازنده ی فیلم که اگر زنده باشند، سعی میکنند معرفتی به قول ما، فیلم را ببینند و بعد هم قربان صدقه ی نوگل باغشان بروند که همچو گلی به سر مملکت زده است.(*)

مستند برادران

فیلم مستند برادران اما این وسط همان اول کار غیرخطی بودن خودش را خیلی با غرور و آرامش خاصی صراحتاً اعلام می کند. ایجاد سوال در ابتدای فیلم و شاخ و برگ دادن موضوعات مرتبط، به قدر ارتباط تان، باعث می شود کنجکاوی که مثل کرم به جان بیننده ی محترم افتاده، لحظه ای به سکون نرسد و مدام طرح داستان های جدیدی که کارگردان ترتیب شان را داده، دمای فیلم و گرمای آن را حفظ می کند: اغتشاشات سال 88، تجاوز رژیم اشغالگر صهیونیستی به لبنان تا خود بیروت و بعد ماجرای زندگی برادران لبنانی، جنگ ایران و عراق، نبرد با قاچاقچی های سیستان و بندرعباس و...، و دوباره برگشتن به ماجرای اغتشاشات ضدوطنی افراد به ظاهر وطنی در سال 88 و بعد شکل گیری داعش و نبرد با آنها و باز برگشتن به نقطه ی پیوند با برادران لبنانی! مهارتی که شهرزاد قصه گوی هزار و یک شب به داشتنش معروف شده است: داستان درون داستان؛ حادثه در دل حادثه؛ معما در دل معما.

ترتیب ورود به داستان های مختلف و البته موالات شان که بی وقفه و معطلی و بدون آب بستن به فیلم انجام می شود، باعث می شود بیننده احساس کند که اگر یک لحظه کانال را بخواهد عوض کند یا پیامکی که برایش رسیده را بخواهد ببیند و فیلم را متوقف نکرده باشد، چیزهایی را از دست خواهد داد که تا زمانی که شب بخواهد سر به بالش بگذارد ذهنش را مشغول میکند.

تعلیق ناشی از داستان در داستان بودن فیلم و حضور دائم سوالِ ابتدای فیلم تا آخر کار، احساس کشفی به مخاطب می دهد که به خودی خودش لذت حل مسئله و احساس موفقیت را برای او خواهد داشت.

ایده ی اصلی فیلم حول "برادر" بودن سوژه ها هم عامل خاصی بود به نظرم که جا دارد متنی اساسی درباره اش گفته شود. تیزبینی صاحب این ایده، جای تحسین های مفصلی دارد حقیقتا.

پوستر فیلم مستند برادران

همه ی اینها در کنار صدای گوینده ی کارکشته ی گفتار متن، که از نظر جنس صدا بسیار مناسب و به جا صدا و لحنش انتخاب شده است، ترکیب دلچسبی را به مخاطب هدیه می کند که می شود اسمش را گذاشت لذت دیدن یک فیلم مستند بلند و غیرخسته کننده و بلکه جذاب و برانگیزاننده!

ترجیح می دهم چیزی از آن چه فیلم می توانست داشته باشد و نداشت، نگویم. چون چیز با اهمیتی به نظرم از قلم انداخته نشده است و حتی تیتراژ پایانی هم خوب کار شده بود. و امیدوارم سازنده ی فیلم از من بگذرد که محاسن کارش را اینقدر گنگ و کم مایه با این زبان کم توان بیان کرده ام و البته باید بگویم مسائل محتوای فیلم، جای بیشتری برای تعریف کردن و تحسین کردن دارد که نسبتاً سربسته ماند در این متن زبان‌بسته‌ام.

در یک کلام، باید بگویم این فیلم حقش است که از طرف بچه حزب اللهی ها به شدت و قوت حمایت شود و در جاهای مختلف بازپخش شود و اگر کسی توانست، پیشانی کارگردان فیلم را ببوسد و به او بگوید منتظریم تا باز هم زبان حزب اللهی ها باشی! زبان خوش بیان و گویای حزب اللهی ها! از این زبان های خوش بیان و گویا خیلی بیشتر لازم داریم.


مهدی نقویان


(*) قصدم علت یابی ضعف فیلم های مستند پرتره نبود، وگرنه حرف های مفصل تری برای نقد وضع موجود مستندهای پرتره داشتم که اینجا اگر می آمد، درازگویی می شد و مخاطب بنده ی خدا چه گناهی کرده که بخواهد این چیزها را ذیل متن حاضر بخواند؟



درباره ی این مستند، این ها را هم بخوانید تا ضعف نوشته ی حاضر کمتر در خاطرتان بماند:
«برادران»؛ شیر سامرا در لانه جاسوسی فتنه‌گران!

مستندی درباره ی برادری؛ یادداشت دوست نکته بینم، احمد احمدی

گفتگو با کارگردان فیلم مستند برادران، مهدی نقویان


خبرگزاری فارس هم چیزی درباره ی این مستند نوشته بود که می خواستم آن را هم این جا پیوند بزنم، اما به دلیل ضعف های متن و البته دفاع ضعیف و بعضاً ضربه زننده ای که به فیلم داشت، ترجیح میدهم تبلیغ آن را نکنم. خواستید بخوانید خودتان زحمتش را بکشید و پی بگیرید. البته همین جا خدمت تان عرض کنم که اگر نخوانیدش، چیزی را از دست نمی دهید به نظرم.

  • ضیاءالدین

روزی که خبر سقوط هواپیمای مسافربری روسیه را از تلویزیون دیدم، بی هیچ دلیل مشخصی، احتمال حمله به هواپیما در ذهنم شکل گرفت.
طی روزهای بعد، وقتی خبر پیدا شدن اجساد، تا فاصله هشت کیلومتری محل حادثه اعلام شد، برای آنچه در ذهنم نقش بسته بود، دلایل لازم فراهم شد.
چندین روز گذشت و حالا دولت بریتانیای کثیف، اعلام کرده که خلبان هواپیمای انگلیسی دو ماه قبل در حالی که هواپیمایش توسط راکت داعش مورد حمله قرار گرفته، چنان پشتک وارو زده با هواپیمای مسافربری که راکت بخت برگشته و البته بی عرضه، نتوانسته به هدفش بخورد و از قضا هیچ یک از مسافرین هم متوجه این پشتک واروی خلبان فوق حرفه ای خطوط هوایی بریتانیا نشده است.
قصد دراز نویسی و داستان سرایی ندارم؛ به همین دلیل اصل مطلب را می گویم:
به یاد هواپیمای جمهوری اسلامی افتادم که ملوان زبل آمریکایی ناو وینسنس، اشتباهاً با راکت، تمام 298 سرنشینش را به خوبی هدف گرفت و به خیال خودش، فشار آورد به آیت الله خمینی ایرانی ها! که جنگ را تمام کند.

نمی دانم چرا این قدر بی سلیقه اند این غربی ها. همان سناریوی قدیمی و دمُده را بعد از 20 سال و اندی هنوز انجام میدهند.

به هر حال، تصور من این است که حملات هوایی روسیه به مواضع فرزندخوانده ی امریکایی ها در سوریه، بدجور حضرات ایالات متحده را سوزانده و حالا برای عقب راندن جنگنده های روسیه، همان فن قدیمی و نخ نمای حمله به غیرنظامیان را در برنامه شان گذاشته اند.

*ادعا نمیکنم تحلیلم درست است قطعا، بدیهی است البته این مسئله. صرفاً جهت ثبت اما گفتم.


لینک مرتبط:

  • ضیاءالدین
  • ضیاءالدین

امامی که در مدارس و کتاب های آموزشی اش و همچنین در بسیاری از منبرها و مقالات و تاریخ نویسی ها و... مطرح می شود، حتی به قدر حجت الاسلام سیدحسن خمینی هم یک خمینی محسوب نمی شود؛ چه رسد به آن که بخواهی به او بگویی آسیدروح الله موسوی خمینی!

آن آسیدروح الله واقعی  و اصیل را که آدم بشناسد، این امام راحل تقلبی که رسانه ها به خورد ما جوانهای امام ندیده می دهند را دیگر حساب نمی کند!

آن نفس قدسی آسیدروح اللّهی که همه قلب ها را به تلاطم انداخته بود، خیلی با این امام راحل رسانه چی ها اختلاف دارد؛ چیزی در مایه های اختلاف بین...... نه بگذار اینجا مثالی نزنم؛ می ترسم از اینکه مثالم خارج از حدود تقوا برود! از بس که اختلاف است بین این دو امام!

امام سید روح الله موسوی را باید در صحیفه نور و کلام و بیانات و پیام ها و مواضعش شناخت، آن هم نه از یک موضع گیری، بلکه از مجموع آنچه گفته است! اما این امام راحل که رسانه چی ها به خورد من و توعه نسل چندم انقلاب که او را ندیده ایم داده اند، تنها یک آدم خوب است که معلوم نیست چه شد که میلیون ها بشر را به جان آن دیکتاتور ملعون آدم کش انداخت! و دل هایشان را به طوفان کشید و با خود به ساحل آرامش انقلاب اسلامی رساند!

امام آسید روح الله موسوی را باید خودمان بشناسیم! نه بی هیچ واسطه ای!

امام آسید روح الله موسوی را باید با مطالعه مستقیم و بی واسطه ی کلامش بشناسیم! نه به واسطه ی حجت الاسلام ها و دکتر فلانی ها و بهمانی ها! چرا که از بین این حجت های اسلام و دکترها، تعداد آنهایی که رسانه چی محسوب نمی شوند، خیلی کم است و سری که درد نمی کند را که کسی دسمال نمی بندد! همان راحت تر این است که برویم و امام را از حرف های خودش بشناسیم نه از آن جه در باره اش می گویند!

دردها از این دست زیاد دارم که هیچ نمی گویم فعلا... دردهایی که به همین رسانه چی های خط امام مرتبط است! که امام راحل شان را فقط اینطور معرفی کرده اند به ما که بعله، ایشان یک انسان با کرامتی بود که شبها چقدر گریه و تضرع داشت و دعا و توسل و ... و چه بد امامی است آن که فقط اینها را داشته و هیچ کاری برای تکان دادن مملکت و بلکه آفاق عالم انجام نداده است!

این چنین امامی حتی با خود آسیدروح الله هم درگیر می شود! همان طور که با وصی او درگیر شده است!



پ.ن: این روزهای منتهی به سالگرد عروج آن مرد بازمانده از نسل پیامبران را به جای پر کردن در و دیوار مملکت از پوسترهایی که فقط عکس امام راحل در آن هاست به همراه یک تکجمله عاشقانه، بیاید قدری با امام آسیدروح الله موسوی که در صحیفه نظرات و حرفهایش و شخصیتش دیده می شود، آشنا بشویم!

بنشینیم و هر روز یک صفحه از این صحیفه را بخوانیم!

farsi.rouhollah.ir

  • ضیاءالدین
 
آقای اول: اگر شما به استانبول بروید می بینید که آنجا 28 مجموعه بزرررگ(لحن) تجاری، اداری و خدماتی وجود دارد که یک خانواده می تواند از صبح تا شب می تواند در آن جا تفریح کند- تفریحات سالم، چون آنجا اسلامی است- هم خرید کند و هم گردش مالی به وجود بیاید که همه این مجموعه های بزرگ تجاری که در تهران ما داریم حتی به کوچکترین آن ها هم نمی رسد و مشابه آن را نداریم که "اینها باعث توزیع خدمات انتفاعی و رفاهی در شهر می شود"
 

آقای دوم: اتفاقاً اصل مشکل ما همین است که شما ایده آل تان همین سبک زندگی تجاری است که شما باید از صبح تا شب وارد این مجتمع ها بشوید و به خرید و تفریح بپردازید؛ در حالی که بازارهای اصلی ما این گونه نبوده اند و بلکه به شکلی بود که شخص سعی می کرد که پس از انجام خرید از بازار خارج شده و به کارهایی که در سبک زندگی اسلامی تعریف شده مشغول شود.

آقای اول: من از شما می پرسم، این انتقاد که شما میگویید به چه کسی وارد است؟

آقای دوم: بنده دارم نوع نگاهی که شما فرمودید را عرض میکنم آقای اول! شما دارید می گویید ما باید به سمت بازارهای لوکس استامبول برویم که در آن شهر بازی و انواع کالاهای خارجی وجود دارد. اصلاً شما به همین مجتمع هایی که شما مجوز ساختنش را داده اید نگاه کنید و ببینید که اصلاً یک کالای ایرانی در آنها پیدا میکنید؟ اصلاً این ها رویشان هم نمی شود که کالای ایرانی را بفروشند و اصل کارشان این است که اجناس را بی واسطه از مناطق آزاد تجاری به مغازه هایشان برسانند.

آقای اول: خب این مسائل اختیارش دست ما نیست و ما ذی مدخل نیستیم.

خودم که دارم این ها را می نویسم: خیلی سوال ساده ای برای بنده به وجود آمده جناب نماینده ی شهرداری! اگر شما اینها را قبول دارید، که ظاهراً هم این طور است که در ابتدای کلام تان فرموده اید که مجموعه های بزرررگ ما انگشت کوچک مجتمع های استانبول نمی شود، پس چرا مسئولیت حرف تان را نمی پذیرید؟
اصلاً نگاه شما به مردم چگونه است؟ احیاناً شهروندان درجه یک و دو داریم و درجه دو ها حقی از این ساخت و سازهای بزرررررگ(!!!) ندارند؟
چطور می شود که وقتی می خواهید از ساخت مجتمع ها دفاع کنید، طوری وانمود می کنید که این ها برای مردم خوب است و شما تدبیرتان این طور بوده ولی وقتی که ابعاد مسئله باز می شود، زیر بار مسئولیت حرفهایتان نمی روید؟
قسم حضرت عباس تان را قبول کنیم یا....؟

اصلاً همه این ها به کنار؛ واقعاً قصد من به چالش کشیدن و بیهوده گیر دادن به شما مسئولین خدوم نیست(اعتقاد قلبی نگارنده این است که شما واقعاً خود را خادم مردم میدانید و به آن اعتقاد دارید)؛ حرف من این است؛ چرا کسانی چون شما که هدفتان حفظ دین و ارزش هاست(چنانکه در برخی اعمال و سخنان تان به وضوح پیداست)، سعی نمی کنید در مسائل تان محرومین و مستضعفین را هم در نظر بگیرید و از دیدگاه های سرمایه سالارانه که هیچ نسبتی با دین و سیره ی اهل بیت ما ندارند حذر نمی کنید؟ چرا برای تقویت این روحیه در خودتان برنامه های واقعی و هدفمند تعیین نمی کنید تا عادت کنید به این که در هر کاری، اولین دغدغه تان، محرومین و مستضعفین باشد؟

مطلب خیلی مرتبط:
فیلم کامل برنامه روش های درآمدزایی و مدیریت شهرداری ها

 
ویدئوی مرتبط:

پشت پرده لوکس فروشی کدام نهاد است؟

  • ضیاءالدین
در این کشور، مردانی اند که حاضرن بهای حق گفتن را بپردازند؛ ولو به قیمت جانشان تمام بشود!
دوستان البته به طنز می گفتند ولی واقعیت این است که در پس هر طنز، جدیتی وجود دارد: "از سخنان این هفته ی حسن رحیمپور ازغدی، بوی شهادت می آمد"
حرفهای این هفته استاد رحیم پور در نطق پیش از خطبه های نماز جمعه تهران، موارد متعددی را شامل می شد:

1- پشت صحنه توهین به پیامبر اعظم چه بود و کدام پازل را تکمیل خواهد کرد؟
2- هیلاری کلینتون درباره ایران و موضع سران کشور نسبت به امریکا چه گفت و عامل افزایش تحریم چه بود؟
3- اقتصاد تنبل داخلی و اقتصاد وادادگی خارجی کشور را به کجا خواهد برد؟
4- نماز جمعه ی غیراسلامی را چه کسانی باب کرده اند و از آن سود می برند؟
5- علت اعمال فشار به ستاد نماز جمعه بخاطر حضور رحیم پور چه بود؟
6- رئیس جمهوری که روایات اسلامی را برای حکومت مناسب نمی دانست؟
7- مسائل روز که جزء خطبه های نماز است، ذکر تقویم نیست!!!
9- ماجرای کومونیست های امریکای لاتین و چگوارای دوم
10- کدام روایات اقتصاد مقاومتی را به ما یاد داده اند؟
 

*ستاد نمازجمعه تهران واقعاً باید مورد تقدیر قرار بگیرد بابت حضور استاد رحیم پور در تریبون نمازجمعه!

** کم اند کسانی که این چنین خوب سخن بگویند و سخن خوب هم بگویند! خداوند ایشان را حفظ کند برای این دین و کشور!

*** سخنش را بشنوید و اگر آن را حق یافتید، تا می توانید آن را نشر دهید، چه این که این فیلم باشد، چه اینکه چهره به چهره این حرفها را بر سر زبان ها بیاندازید! تا سکه رایج کلام مردم این کشور بشود!

  • ضیاءالدین

حبط هارد

۱۵
دی
می گویند وقتی نامه عمل شخص را به او نشان می دهند، ناگهان می بیند آنچه انجام داده از بین رفته و هیچ عمل نیکی برایش باقی نمانده است؛
این را من این روزهای اخیر، به خوبی درک کردم:
وقتی یک ترابایت اطلاعاتت را که فایلهای تولیدی ات بوده، کسی با سهل انگاری، به باد فنا بسپارد؛ اولش گرمی و نمی دانی چه به سرت آمده؛ اما وقتی ناشر تماس میگیرد و می گوید اصلاحات فلان جای کتاب این هاست، آن وقت است که تازه می فهمی حبط عمل یعنی چه؟
وقتی یادت می آید فیلمهایی را که تمام این یکی دو سال تدوین کرده ای همراه با فایل پروژه اش در این نامه عمل بوده و پاک شده می فهمی حبط عمل یعنی چه؟
وقتی گزارش ها و مقالات و مصاحبه هایی که تمام این مدت انجام داده ای و بعضی را در نشریات کار کرده اند و برخی هم هنوز ارسال نشده بود، توی هارت بوده می فهمی حبط عمل یعنی چه؟
حبط عمل به واقع یکی از وحشتناک ترین لحظات قبر و قیامت است حکماً!
وقتی آدم چشمش را باز کند و ببیند که باغی که ساخته بود، همه بیابان شده و هیچ از آن نمانده...
آنقدر رعب آور خواهد بود که خدا میداند چه بر سر شخص خواهد آمد...


پ.ن: ای کسانی که میخواهید پیله کنید به بک آپ گرفتن از هارد و رعایت این مسائل، بدانید :برای بک آپ یک ترابایت اطلاعات، فضای کافی نداشتم، وگرنه حتماً این کار را می کردم!
  • ضیاءالدین