رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

توضیح: روزگار بعضی ها را با خود برد و برخی در انتظار رفتن اند...اما بعضی هم خلاف عادت، ماندند و ماندند و ماندند...همانها که مردند،قبل از مردن...و در زمان حیات مادی، رستاخیز خود را خود رقم زدند و رمز ماندن شان همین بود...پس از رستاخیز، حیات، جاودانه میشود... {ضیاءالدین.ح}

پیام های کوتاه

تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی

۷ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

"آقا اجازه" از کجا آمد؟

یادم می آید در دولت نهم و دهم بود که برخی نمایندگان "محترم" (!) مجلس نسبت به مسئله ای اعلام حساسیت کردند. خلاصه ی حرف شان این بود که "چه کسی میگوید در هر مسئله ای باید -ما به عنوان- دولت و یا مجلس به رهبری مراجعه کنیم؟". موضوع این بود که چرا باید سیاست ها و اعمال نهادهای مختلف حکومت جمهوری اسلامی ایران به تصمیمات "ولی فقیه" گره بخورد؟ آن هم ولی فقیهی که طبق قانون، جایگاه تقنین و اجرا و قضا شأنیت شان را از او می گیرند. یعنی طبق شرع مقدس، ولی فقیه خودش باید قضاوت کند، قانون بگذارد و قانون را اجرا کند به خاطر ولایتی که از سوی خدا دارد- و البته بدیهی است که این ولایت با وحی مستقیم و این قبیل سفسطه هایی که ذهن های بیمار میخواهند نسبت بدهند اعطا نشده است!- و در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی، این شئون ولایت را به طرق مختلف به قوای مربوطه و ساز و کارهایشان سپرده ایم.
کلیت حرف مخالفینی که موضوع مخالفت شان را به صورت "آقا اجازه" می نامیدند هم این بود که اگر قرار باشد در هر مسئله ای به ولی فقیه مراجعه کنیم مثلاً امور معطل می ماند و استقلال دستگاه های قانونی تحت شعاع قرار می گیرد و کذا.


چه کسی می گوید دولت جدید هم آقا اجازه است

این نوشته قصد ندارد که تهی مغز بودن این حرفها را اثبات کند. حرفم بر سر چیز دیگری است.
این روزها، خیلی دوست دارم بدانم آن حضرات مخالف "آقا اجازه" کجا هستند و در ذهن متعالی شان چه می گذرد. آخر یک "آقا اجازه"ی جالب در حال اتفاق است طی این دو سه سال اخیر.
البته حق دارید تعجب کنید که "مگر این دولت اخیر یا مجلس فعلی، تابع مستقیم نظرات رهبری است که چنین حرفی میزنی؟"
و برای این که خیالتان را راحت کنم از سلامت مشاعرم، خیلی کوتاه میگویم "نه، همچو چیزی در نظرم نبود و نیست. در مورد دولت و مجلس، همان بیت مربوطه خوب و کافی است که "خود پیداست از زانوی تو"
اما پس کدام "آقا اجازه را می گویم؟"

سرنوشت کشتی ارسالی به یمن
اعدام شیخ نمر
ملوانان امریکایی
...

اینها برخی از مواردی است که آن آقای محترم و کاردان(!)، برای انجام شان از تکنیک "آقا اجازه" استفاده کرده است. یعنی تا تقّی به توقّ می خورد، تلفن را به دست می گیرد و زنگ می زند به آن "آقا"یی که-آن طرف خط تلفن مستقیمی که قبلاً سوییس واسطه اش می شد- اجازه ی بعضی چیزها را باید صادر کند و البته گاهی-یعنی همیشه- صادر نمی کند، مثل کشتی یمن!

پیوند مقدس ظریف و کری

حساسان استقلال مشغول کدام سفره اید؟

خیلی دوست دارم بدانم آن باشرف هایی که دم از استقلال رأی قوا و دستگاه ها می زنند، حالا در کدام سفره دهان شان مشغول شده که نمی توانند فریاد "وا استقلالا" سر بدهند؟ کدام خماری فرا گرفته آن ها را که از خواب خوش شان بیدار نمی شوند؟



آخر می دانید؟ این که در بعضی جاها آدم سر و صدا کند و گاهی ساکت باشد، فکرهای بدی در ذهن کسانی که شاهد ماجرا هستند به وجود می آورد.
  • ضیاءالدین

یک کلمه

۲۴
دی
تحمل خفت های روز به روز در این مملکت، هر روز سخت تر می شود!
کی تمام می شود این روزهای لگدمال شدن عزت ملتی که زیر بار خفت نرفته بود؟
  • ضیاءالدین
  • ضیاءالدین

حوادثی این چند روز رخ داد؛

  1. شیخ انقلابی و ظلم ستیزی به دست سعودی ها و با اعلام علنی، کشته شد.(اینجا ببینید)
  2. ساعاتی گذشت و بسیج های دانشجویی کشور، زمان بندی مشخصی برای تجمع در روز بعد اعلام کردند.(اینجا ببینید)
  3. روز قبل از تجمع، عده ای به سفارت و کنسولگری سعودی ها حمله کردند و افراد مشخصی در بین جمعیت، اقدام به آتش افروزی در سفارت کردند.(اینجا ببینید)
  4. یک سال قبل، در همین روزهای ماه دی، مردم بوشهر در اعتراض به برگزاری کنسرتی موهن و خارج از حدود اسلامی، در مقابل محل برگزاری کنسرت، تجمع کردند، البته بدون هیچ اقدام فیزیکی یا تنش زا، در مسیر ورودی سینما آوینی بوشهر، ایستادند. نیروی انتظامی با تیم نیروهای ضد شورش، در مقابل این اعتراض، با شوکر و گاز فلفل و باتوم و ضربات مشت و لگد، به معترضینی که بی هیچ حرکتی در جای خود ایستاده بودند حمله کردند. در اثر شدت جراحات و ضربات، تعدادی از افراد به بیمارستان منتقل شدند.(اینجا ببینید)
  5. نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در مناطقی که از نظر سیاسی، معادل خاک کشور سعودی ها محسوب می شد، تأمین امنیت را بر عهده دارند. در تجمع جنجال گونه ای که در مقابل سفارت سعودی انجام شد، هیچ برخورد خاصی با تظاهرکنندگان صورت نگرفت و حتی در فایل های صوتی که دست به دست می شد، فرمان برخورد نکردن مأمورین با مردم شنیده می شد.(اینجا ببینید)
  6. رئیس جمهور محترم کشور، در پیامی، چندین کلمه در رثای شیخ شهید قلم زد و چندین سطر در محکوم کردن اقدامات خودسرانه!(اینجا ببینید)
  7. خبرگزاری ها از تماس تلفنی وزیر محترم امور خارجه ایران با وزیر محترم(!) امور خارجه ی ایالات متحده ی امریکا، خبر دادند و گمانه زنی کردند که جان کری، از دکتر ظریف خواسته است که به آتش اختلافات دامن نزند. البته جان کری همیشه خواهان ثبات و امنیت و وحدت بین کشورهای منطقه بوده است و تأمین اسلحه سعودی ها در جنگ با یمن از نمونه های بارز این مورد است. البته تر آیت الله العظمی خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی ایران، بارها اعلام کرده بود که "مذاکره با آمریکا ممنوع است" و "در هیچ موردی جز مسئله ی هسته ای مجوز مذاکره داده نشده است." البته رهبر ایران مذاکره در مورد تعطیلی سفارتخانه سعودی ها را استثنا نکرده بود.(اینجا ببینید)
  8. ضمناً بعد از کشتار منا، هیچ اتفاق خاصی در مقابل سفارت خانه ها رخ نداد و همه چیز در روال قانونی اش طی شد. این درحالی بود که در کشتار منا، چندصد نفر از حجاج بی گناه ایرانی کشته شده بودند و طبیعتاً حجم این جنایت در نظر ایرانی ها بسیار بزرگ باید جلوه میکرد. تنها رهبر انقلاب اسلامی بود که سه روز عزای عمومی اعلام کردند.

چندین سوال در ذهن شکل می گیرد:

آیا تأمین برای برگزاری یک کنسرت، اقدامات امنیتی شدیدتری نسبت به تأمین امنیت یک سفارتخانه و کنسول گری را به دنبال دارد؟

آیا مأمورینی که در مقابل سفارت سعودی ها، حضور داشتند، نسبت به حساس بودن تأمین امنیت کنسولگری و سفارتخانه، توجیه نبوده اند؟

چه کسی از تشدید نفرت ایرانی ها به رژیم آل سعود نفع می برد؟ مرگ بر آل سعود در برابر کدام "مرگ بر..." تقویت می شود؟ کدام "مرگ بر....." ضعیف تر گفته خواهد شد؟ آن هم وقتی آقای کری به فکر وحدت کشورهای منطقه است و ما مرگ بر آمریکای مان بیش از چهل سال است در گوش او و دوستانش پیچیده است.

چه کسی در ایران رابطه اش با آل سعود خیلی خوب است و قبلاً هم معاملاتی با آنها انجام داده است؟


همین چند سوال و تردید فقط در ذهن ممکن است به وجود بیاید. وگرنه به قول آن خواننده همه چیز آرام است!

  • ضیاءالدین

بگذارید خیلی بی مقدمه وارد متن اصلی نظر دادنم بشوم:

مستند برادران با سناریو و تدوین و ایده ی بسیار خوبی که داشت و البته منابع آرشیوی که به جا به کار برده شده بودند،برای چشم برنداشتن از صفحه ی تلویزیون همه ی آنچه لازم بود را با خود داشت.

به نظرم در این وانفسای مستندسازی جبهه انقلاب که الحمدلله از نظر تعداد روز به روز مستندساز بیشتری داریم و ان شاءالله از نظر کیفیت هم بهترتر بشوند همه با هم، دیدن همچو مستندی واقعاً امید انسان را به آینده ی این عرصه، بسیارتر می کند.


دیدن فیلم مستند پرتره، این روزها برای مردم کار خسته ای کننده ای است در بیشتر موارد به نظرم. یکی از علتها هم این است که اغلب یک سیر خطی و کلیشه ای را دارند که آقا یا خانمی که موضوع فیلم است از همان اول در خانواده ای اهل فضل و هنر و مذهبی متولد می شود و مدارج ترقی را یکی بعد از دیگری پشت سر میگذارد و آخر کار هم با دستخط آن آقا یا خانم و کاغذی که یادداشت و امضایی در آن دیده می شود فیلم به خوبی و خوشی تمام می شود و فقط مسئله اینجاست که آن لحظه ای که آقا یا خانم موضوع فیلم دارد فیلم را با امضایش متبرک و تأیید می فرماید، اساساً بیننده ای پای فیلم دیگر نمانده است جز پدر و مادر سازنده ی فیلم که اگر زنده باشند، سعی میکنند معرفتی به قول ما، فیلم را ببینند و بعد هم قربان صدقه ی نوگل باغشان بروند که همچو گلی به سر مملکت زده است.(*)

مستند برادران

فیلم مستند برادران اما این وسط همان اول کار غیرخطی بودن خودش را خیلی با غرور و آرامش خاصی صراحتاً اعلام می کند. ایجاد سوال در ابتدای فیلم و شاخ و برگ دادن موضوعات مرتبط، به قدر ارتباط تان، باعث می شود کنجکاوی که مثل کرم به جان بیننده ی محترم افتاده، لحظه ای به سکون نرسد و مدام طرح داستان های جدیدی که کارگردان ترتیب شان را داده، دمای فیلم و گرمای آن را حفظ می کند: اغتشاشات سال 88، تجاوز رژیم اشغالگر صهیونیستی به لبنان تا خود بیروت و بعد ماجرای زندگی برادران لبنانی، جنگ ایران و عراق، نبرد با قاچاقچی های سیستان و بندرعباس و...، و دوباره برگشتن به ماجرای اغتشاشات ضدوطنی افراد به ظاهر وطنی در سال 88 و بعد شکل گیری داعش و نبرد با آنها و باز برگشتن به نقطه ی پیوند با برادران لبنانی! مهارتی که شهرزاد قصه گوی هزار و یک شب به داشتنش معروف شده است: داستان درون داستان؛ حادثه در دل حادثه؛ معما در دل معما.

ترتیب ورود به داستان های مختلف و البته موالات شان که بی وقفه و معطلی و بدون آب بستن به فیلم انجام می شود، باعث می شود بیننده احساس کند که اگر یک لحظه کانال را بخواهد عوض کند یا پیامکی که برایش رسیده را بخواهد ببیند و فیلم را متوقف نکرده باشد، چیزهایی را از دست خواهد داد که تا زمانی که شب بخواهد سر به بالش بگذارد ذهنش را مشغول میکند.

تعلیق ناشی از داستان در داستان بودن فیلم و حضور دائم سوالِ ابتدای فیلم تا آخر کار، احساس کشفی به مخاطب می دهد که به خودی خودش لذت حل مسئله و احساس موفقیت را برای او خواهد داشت.

ایده ی اصلی فیلم حول "برادر" بودن سوژه ها هم عامل خاصی بود به نظرم که جا دارد متنی اساسی درباره اش گفته شود. تیزبینی صاحب این ایده، جای تحسین های مفصلی دارد حقیقتا.

پوستر فیلم مستند برادران

همه ی اینها در کنار صدای گوینده ی کارکشته ی گفتار متن، که از نظر جنس صدا بسیار مناسب و به جا صدا و لحنش انتخاب شده است، ترکیب دلچسبی را به مخاطب هدیه می کند که می شود اسمش را گذاشت لذت دیدن یک فیلم مستند بلند و غیرخسته کننده و بلکه جذاب و برانگیزاننده!

ترجیح می دهم چیزی از آن چه فیلم می توانست داشته باشد و نداشت، نگویم. چون چیز با اهمیتی به نظرم از قلم انداخته نشده است و حتی تیتراژ پایانی هم خوب کار شده بود. و امیدوارم سازنده ی فیلم از من بگذرد که محاسن کارش را اینقدر گنگ و کم مایه با این زبان کم توان بیان کرده ام و البته باید بگویم مسائل محتوای فیلم، جای بیشتری برای تعریف کردن و تحسین کردن دارد که نسبتاً سربسته ماند در این متن زبان‌بسته‌ام.

در یک کلام، باید بگویم این فیلم حقش است که از طرف بچه حزب اللهی ها به شدت و قوت حمایت شود و در جاهای مختلف بازپخش شود و اگر کسی توانست، پیشانی کارگردان فیلم را ببوسد و به او بگوید منتظریم تا باز هم زبان حزب اللهی ها باشی! زبان خوش بیان و گویای حزب اللهی ها! از این زبان های خوش بیان و گویا خیلی بیشتر لازم داریم.


مهدی نقویان


(*) قصدم علت یابی ضعف فیلم های مستند پرتره نبود، وگرنه حرف های مفصل تری برای نقد وضع موجود مستندهای پرتره داشتم که اینجا اگر می آمد، درازگویی می شد و مخاطب بنده ی خدا چه گناهی کرده که بخواهد این چیزها را ذیل متن حاضر بخواند؟



درباره ی این مستند، این ها را هم بخوانید تا ضعف نوشته ی حاضر کمتر در خاطرتان بماند:
«برادران»؛ شیر سامرا در لانه جاسوسی فتنه‌گران!

مستندی درباره ی برادری؛ یادداشت دوست نکته بینم، احمد احمدی

گفتگو با کارگردان فیلم مستند برادران، مهدی نقویان


خبرگزاری فارس هم چیزی درباره ی این مستند نوشته بود که می خواستم آن را هم این جا پیوند بزنم، اما به دلیل ضعف های متن و البته دفاع ضعیف و بعضاً ضربه زننده ای که به فیلم داشت، ترجیح میدهم تبلیغ آن را نکنم. خواستید بخوانید خودتان زحمتش را بکشید و پی بگیرید. البته همین جا خدمت تان عرض کنم که اگر نخوانیدش، چیزی را از دست نمی دهید به نظرم.

  • ضیاءالدین
خبر، چندان دور از انتظار نبود:

همانطور که عکس العمل رئیسِ جمهورِ محترم هم همان بود که بیش از آن، از او انتظار نمی رفت:
طبیعتاً قصدم از نوشتن این متن، آن نیست که بخواهم سطح همگون بودن نسبت زیبای بین "تحریم شدن دوباره توسط امریکا" و "ادامه ی روند تولید موشک های بالستیک" را توضیح بدهم.
صرفاً می خواهم به این نکته اشاره کنم:
همانطور که وقتی به قول خودشان برجام و مذاکرات نتیجه داد(!!!) همین طور تأکید کردند که "مردم به تعامل با دنیا(!)" رأی داده اند و این قبیل چیزها، اما باید گفت باور کنید که "مردم به تو سری خوردن و هیچ نگفتن" رأی نداده اند!

داستان ساده است؛ در واقع ما برجامی را پذیرفتیم که :
نتیجه ی اجرایش "ادامه ی تحریم ها" است و
نتیجه ی لغو اجرایش "ادامه ی تحریم ها" است.

اگر برجام بخواهد اجرا شود، که شده است و ما چندین تن اورانیوم را برای فروش گذاشته ایم در دکان چهاردهنه ی اورانیوم فروشی مان که سر پیچ جامعه ی جهانی حضرات افتتاحش کرده ایم و مدتهاست غنی سازی مان را تعطیل کرده ایم و کلی از نیرو انسانی صنعت هسته ایِ بدبوی مان را فرستاده ایم که در کنار همسرشان به کارهای خانه شان بیشتر بپردازند، نتیجه ی چنین اجرایی را شاهد هستیم: وضع روزانه ی تحریم های جدید!

اگر برجام بخواهد اجرا نشود، یعنی مثلاً بخواهیم به خاطر اقدامات "بی ادبانه؟ جسارتانه؟ تو رو خدا نکنیدانه؟" یا هر چیزی که اسمش را قرار است بگذارند، به شورای فلان که خودشان معین کرده اند شکایت ببریم، ته ِ ماجرا می شود مکانیزم ماشه ای که خودمان قبلاً تفنگش را مسلح کرده ایم با دستان خودمان! و تهِ مکانیزم ماشه هم می شود بازگشت تحریم هایی که هنوز البته جایی نرفته اند که بخواهند بازگشت فرمایند!!!

به هر حال، طبیعی است که وضع آن بنده خدایی که ادعای حل مشکلات را داشت، حالا چه در 100 روز، 1000 روز یا هر چند هزار روز که فکر میکنند ممکن است بتواند کاری کند، حال کسی است که روی اره نشسته باشد! بهترین راه همانا حفظ وضع موجود است؛ یعنی مثلاً داریم موشک می سازیم؟ حالا که تحریم اضافه می شود باز هم موشک می سازیم! و موارد مشابهی که باز هم انتظارش را باید بکشیم.


پ.ن: راستی خسته نباشیدی هم باید به وزارت خارجه گفت، حقیقتاً محکوم کردن این اقدام امریکایی ها، کاری بسیار عزتمندانه و در شأن مردم ایران بود که بزرگواران در وزارت امور خارجه با جدیت و تلاش شبانه روزی شان از عهده ی این مهم بر آمدند.
  • ضیاءالدین

فاجعه

۰۴
دی
چقدر بد است که معنای"واجب کفایی"را خیلی از ما"مسلمان"ها درست متوجه نیستیم.میشود گفت این"جهل",فاجعه بزرگی است.بزرگ!


شرح:

واجب کفایی: احکام واجب در شریعت اسلام به اعتبار فاعل آن به دو قسم واجب عینی و واجب کفایی تقسیم می‌شوند.واجب کفایی، آن است که اگر عده‌ای به قدر کفایت آن را انجام دهند، از دیگران ساقط می‌شود. مانند: نماز میت، امر به معروف و نهی از منکر.



فاجعه اینجاست که اگر بخواهیم با توجه به تعریف فوق، روی دیگر معنای واجب کفایی را مرور کنیم باید بگوییم:

واجب کفایی آن است که تا زمانی که به قدر کفایت نرسیده است، از هیچ کسی ساقط نمی شود و بر عهده ی همه است برای اقامه ی آن امر واجب، اقدام کنند تا زمانی که به حد کفایت برسد.


اگر هنوز برای تان واضح نشده است که چرا مسئله فاجعه است، بگذارید قدری مفصل تر توضیح بدهم قضیه را:

  • ضیاءالدین