رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

رستاخیز

رمز ماندن همین بود...

توضیح: روزگار بعضی ها را با خود برد و برخی در انتظار رفتن اند...اما بعضی هم خلاف عادت، ماندند و ماندند و ماندند...همانها که مردند،قبل از مردن...و در زمان حیات مادی، رستاخیز خود را خود رقم زدند و رمز ماندن شان همین بود...پس از رستاخیز، حیات، جاودانه میشود... {ضیاءالدین.ح}

پیام های کوتاه

تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی

۲۳ مطلب با موضوع «عدالت» ثبت شده است

فرق است میان شعری که انتظار را در گریه و زاری منحصر می کند و ندبه ی مبارزان را به مخدر منتظرنمایان تبدیل می کند، با شعری که منتقم را در کنار مستضعفین و آنها که واقعا فقط امیدشان به اوست تصویر می کند.

اولی کلا دلش می خواهد فقط گریه کند و عشق بازی های مبتذل را به صمصام المنتظر نسبت دهد.

دومی حالش حال اوست که فرمود هرگاه در میدان مبارزه، فشار بر ما زیاد می شد، به نبی خدا پناه می آوردیم و انرژی می گرفتیم.

اولی می گوید: چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بی تاب مولا.

اولی می گوید اگر عاشقانه وفادار یاری، بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت!

همان ابتذال و تقلیل انتظار به ندبه خوانی و گریه و زاری!

دومی اما شعرش جنس دیگری دارد:



"با آفتاب صمیمی"


او همین جاست همین جا
نه در خیال مبهم جابلسا
و نه در جزیره ی خضرا
و نه هیچ کجای دور از دست

من او را می بینم
هر سال عاشورا
در "مسجد بی سقف آبادی"
با برادرانم عزاداری می کند

او را پشت غروبهای روستا دیدم
"همراه مردان بیدار
مردان مزرعه و کار"

وقتی که « بالو » بر دوش
از ابتدای آفتاب بر می گشتند

او را بر "بوریای محقر مردم" دیدم

او را در میدان شوش، "در کوره پز خانه" دیدم

او را به جاهای ناشناخته نسبت ندهیم، انصاف نیست
مگر قرار نیست او نقش رنج را
از آرنجمان پاک کند
و در سایه استراحت
آرامش را بین ما تقسیم کند

وقتی مردم ده ما
برای آبیاری مزرعه ها
به مرمت نهرهای قدیمی می رفتند
او کنار تنور داغ
با « سیب گل » و « فاطمه » نان می پزد
برای بچه های جبهه

"او در جبهه هست"
"با بچه ها" فشنگ خالی می کند
و صلوات می فرستد

او همه جاست

در اتوبوس کنار مردم می نشیند
با مردم درد دل می کند
و هر کس که وارد اتوبوس شود
از جایش برمی خیزد
و به او تعارف می کند
و لبخند فروتنش را به همه می بخشد

او کار می کند کار، کار
و عرق پیشانی اش را
با منحنی انگشت اشاره پاک می کند

در روزهای یخبندان
سرما از درز گیوه ی پاره اش
وارد تنش می شود

و به جای همه ی ما از سرما می لرزد

او با ما از سرما می لرزد
او بیشتر پیاده راه می رود
اتومبیل ندارد
کفشهایش را خودش پینه می زند

او ساده زندگی می کند

و ساده ی دیگر مثل او کسی است که
هنوز هم
نخل های کوفه عظمتش را حفظ کرده اند

او از خانواده شهداست
شبهای جمعه به بهشت زهرا می رود
و روی قبر شهدا گلاب می پاشد

باور کنید فقیرترین آدم روی زمین
از او ثروتمند تر است

او به جز یک روح معصوم
او به جز یک دل مظلوم هیچ ندارد

و خانه خلاصه ی او
نه شوفاژ دارد نه شومینه

او هم مثل خیلی ها از گرانی، از تورم
از کمبود رنج می برد

او دلش برای انقلاب می سوزد
و از آدمهای فرصت طلب بدش می آید
و از آدمهای متظاهر متنفر است
و ما را در شعار
« جنگ جنگ تا پیروزی » یاری می دهد

او خیلی خوب است
او همه جا هست

برادرانم در افغانستان
با حضور او دیالکتیک را سر بریدند
و عشق را برگزیدند

او در تشییع جنازه ی « مالکم ایکس » شرکت کرد

و خطابه ی اعتراض را
در سایه مقدس درخت « بائوباب »
برای سیاهان ایراد کرد
سیاهان او را می شناسند
آخر او وقتی می بیند
آفریقا هنوز حق ندارد به مدرسه برود
دلتنگ می شود

چندی پیش یک شاخه گل سرخ
بر مزار « خالد اسلامبولی » کاشت
و گامهای داغش را
چنان در کوچه ها ی یخ زده مصر کوبید
که حرارت آن تا دور دستهای خاورمیانه را
متفکر کرد

او خیلی مهربان است

وقتی « بابی سندز » را خود کشی کردند!
او به دیدن مسیح رفت
و ما را با خود تا مرز مهربانی برد

باور کنید اگر او یک روز
خودش را از ما دریغ کند
تاریک می شویم

در اردوگاههای فلسطین حضور دارد
و خیمه ها را می نگرد
که انفجار صدها مشت را
در خود مخفی کرده اند

خیمه ها او را به یاد آب و التهاب می اندازد
و بلاتکلیفی رقیه ( علیها السلام ) را تداعی می کنند

خیمه یعنی آفتاب را کشتند
خیمه یعنی خاک داریم، خانه نداریم

خدا کند ما را تنها نگذارد

و گرنه امیدی به گشودن پنجره ی بعدی نیست

او یعنی روشنایی، یعنی خوبی

او خیلی خوب است
خوب و صمیمی و ساده و مهربان
من می گویم، تو می شنوی
او خیلی مهربان است
او مثل آسمان است
او در بوی گل محمدی پنهان است.


سلمان هراتی علیه الرحمه

  • ضیاءالدین

🔴درباره ی مسائل انتخابات، تحریف های جالبی این روزها می بینم از حرفهای رهبر انقلاب!
حضراتی که لیست داده اند، با سوءاستفاده از جملات رهبری، رسماً دست به تحریف نظر ایشان می زنند.
یک نمونه اش را ببینید:


💥اصل کلام رهبر انقلاب:
"به افرادی اعتماد بکنیم که واقعاً به دینداری اینها و به تقیّد اینها اعتقاد داشته باشیم؛ بدانیم اینها متدیّنند، بدانیم انقلابی‌اند، بدانیم در خطّند، در راه امامند، امام را واقعاً قبول دارند؛ راهش این است که اینها را بدانیم. اگرچنانچه کسانی اینجور عمل بکنند و این تحقیق را بکنند، کار خودشان را انجام داده‌اند؛ خدای متعال ثواب خواهد داد، ولو اینکه در یک مورد، اشتباه هم اتّفاق بیفتد. مثلاً آن کسی که من خیال کردم آدم خوبی است و به او رأی دادم، اتّفاقاً آدم مطلوبی نباشد ولی من تلاش خودم را کرده‌ام و خدای متعال اجر خواهد داد."



🔶عبارت  مغفول: کلیدواژه ی "خیال کردم آدم خوبی است"!
"مثلاً آن کسی که "من خیال کردم آدم خوبی است" و به او رأی دادم، اتّفاقاً آدم مطلوبی نباشد ولی من تلاش خودم را کرده‌ام و خدای متعال اجر خواهد داد."

🚫مصادره به مطلوب حضرات حزب ها و گروه ها:
درحالی که رهبر انقلاب، صراحتاً می گویند "کسی که من «خیال کردم» آدم خوبی است"، حضرات می گویند «ما می دانیم که بعضی از این هایی که ما در لیست هایمان آورده ایم، آدم های باصلاحیت و تصفیه شده ای نیستند، اما رهبری گفته اند اگر یکی دو مورد اشتباه رأی دادید ایرادی ندارد. پس بیایید برای این که لیست مان رأی بیاورد، رأی اینها را هم جمع کنیم در سبدمان!

گذشته از تحریف واضحی که این وسط رخ داده است و "رأی به ناصالحی که وضعیتش مشخص است" جایگزین "رأی به ناصالحی که فکر میکنیم صالح است" گرفته است، فکر کردن به نتایج این نگاه سیاسی، تن آدم را می لرزاند:



کسانی که امروز، تلاش می کنند برای جلب آراء، افرادِ ناصالحِ دارای سبد رأی را به مسئولیت های حساس برسانند:
 اولاً به راحتی همین تحریفی که امروز می کنند، فردا هم به جایی می توانند برسند که افراد فاسد دارای رأی را جایگزین صالح کنند و برسانندش به مسئولیت حساس و کلاه ملت پس معرکه بیافتد!
 ثانیاً (که احتمالاً بحرانی تر است از اولاً که گفتم) انقلاب اسلامی را به مسلخی می برند که روز به روز، معیارهای انقلابی بودن و تقوا جایشان را به باندبازی و لشکرکشی های مفاسد بدهد و تدریجاً این مسئله به یک ارزش اجتماعی و بدیهی بدل شود. و در نهایت، آنچه که مردم برای آن، پهلوی ها را و 2500 شاهنشاهی را برانداختند، پیش روی شان ببینند. یأس از تشکیل مجدد حکومت صالحان و انقلاب، فساد همه جانبه و... بدیهیترین تبعات این مسئله خواهد بود.



در همین رابطه نگاه کنید:


  • ضیاءالدین

  من یادم نمیرود نیمه‌های آن شب  -که شب بیست‌ویکم یا شب بیست‌ودوّم بود و ماها در خیابان ایران در یک منزلی شبها میرفتیم و متفرّقاً بیتوته میکردیم- شنیدم صدای افرادی از داخل خیابان ایران می‌آید که مردم را به کمک میطلبیدند برای خیابان پیروزی که بیایید آنجا، لشکر گارد حمله کرده؛ این را من به چشم خودم دیدم. یعنی یک عدّه‌ای همان‌جا رفته بودند برای کمک به نیروی هوایی؛ یک عدّه‌ای هم راه افتاده بودند در سطح شهر -آن بخشی که من بودم خیابان ایران بود، بقیّه‌ی جاها هم حتماً رفته بودند- و مردم را صدا میکردند و طلب میکردند که بیایید به نیروی هوایی کمک کنید؛ مردم هم می‌شتافتند و میرفتند و کمک میکردند. این هم یک نکته است؛ یعنی وقتی شما با مردمید، مردم پشت سر شما هستند و ارتشی که مردم پشت سرش باشند، هیچ دغدغه‌ای در مواجهه‌ی با دشمن ندارد. (بیانات رهبری در دیدار با نیروی هوایی، 19 بهمن 94)




* حس خاصی داشت خواندن این بند از صحبت های آقای امام خامنه ای مان. صحنه را سینمایی تصور کردم. غوغا می شود کرد با همین یک نما... حس درد، اشک، شادی، شوق، غیرت، جوانمردی، همبستگی... همه ی اینها در این ماجرا بروز داشت.

** کاش هر کدام از این هایی که مسئولیتی در کشور داشته و دارند و خواهند داشت، قدری به این مردم هم بها می دادند، اعتماد میکردند، ارزش قائل می شدند برایشان! هیهات...

  • ضیاءالدین
  • ضیاءالدین

روزی که خبر سقوط هواپیمای مسافربری روسیه را از تلویزیون دیدم، بی هیچ دلیل مشخصی، احتمال حمله به هواپیما در ذهنم شکل گرفت.
طی روزهای بعد، وقتی خبر پیدا شدن اجساد، تا فاصله هشت کیلومتری محل حادثه اعلام شد، برای آنچه در ذهنم نقش بسته بود، دلایل لازم فراهم شد.
چندین روز گذشت و حالا دولت بریتانیای کثیف، اعلام کرده که خلبان هواپیمای انگلیسی دو ماه قبل در حالی که هواپیمایش توسط راکت داعش مورد حمله قرار گرفته، چنان پشتک وارو زده با هواپیمای مسافربری که راکت بخت برگشته و البته بی عرضه، نتوانسته به هدفش بخورد و از قضا هیچ یک از مسافرین هم متوجه این پشتک واروی خلبان فوق حرفه ای خطوط هوایی بریتانیا نشده است.
قصد دراز نویسی و داستان سرایی ندارم؛ به همین دلیل اصل مطلب را می گویم:
به یاد هواپیمای جمهوری اسلامی افتادم که ملوان زبل آمریکایی ناو وینسنس، اشتباهاً با راکت، تمام 298 سرنشینش را به خوبی هدف گرفت و به خیال خودش، فشار آورد به آیت الله خمینی ایرانی ها! که جنگ را تمام کند.

نمی دانم چرا این قدر بی سلیقه اند این غربی ها. همان سناریوی قدیمی و دمُده را بعد از 20 سال و اندی هنوز انجام میدهند.

به هر حال، تصور من این است که حملات هوایی روسیه به مواضع فرزندخوانده ی امریکایی ها در سوریه، بدجور حضرات ایالات متحده را سوزانده و حالا برای عقب راندن جنگنده های روسیه، همان فن قدیمی و نخ نمای حمله به غیرنظامیان را در برنامه شان گذاشته اند.

*ادعا نمیکنم تحلیلم درست است قطعا، بدیهی است البته این مسئله. صرفاً جهت ثبت اما گفتم.


لینک مرتبط:

  • ضیاءالدین
راننده چانه اش گرم شده بود و از هر دری می نالید:
- بالأخره هر چند از نظر اقتصادی خیلی وضع بدی داریم ولی امنیت داریم الحمدلله و...

خسته ام شده بود کمی شاید، از حرف زدن های بی وقفه اش! حق داشت البته، مسافری که آخر ساعت سوار تاکسی شود، تنها، آن هم با کلی بار، ویژه نامه ی کاملی از هر چه راننده از صبح تا آن لحظه شنیده و گفته را می تواند در زمانی کوتاه بشنود.
هر چه بود به هر حال تصمیم گرفتم حرفی بزنم که کمی ساکت شود و البته که به فکر فرو برود تا ساکت شود:
- حاجی الان بیلبوردهای شهر شما تبلیغ چیا توش هست؟ چیپس؟ کت و شلوار؟ ماشین؟ آسمان خراش؟ پاساژ فلان؟ درسته؟
- آره خب
- ماشین هم زیر پاته، کار هم داری، بالأخره آب خوردن هم داری اینجا، خیابونهات آسفالتن و صاف نسبتا، هوای نسبتاً خوبی هم خیلی از روزها به جز وقتایی خاص و... .
- هوم
- خب من از حوالی جایی میام که نه آب خوردن دارند، نه هوا، نه شغل و نه... . بیلبوردهای اونجا، به جای تبلیغ تنقلات و پوشاک و خونه ی مجلل و... میدونی تبلیغ چی می کنن توش؟
- چی؟
- مولد اکسیژن برای مصرف خانگی! می دونی یعنی چی؟ هوا برای نفس کشیدن ندارند! آب خوردنش شون آلوده است! ادامه ندم به نظرم بهتره... نیاز به روضه نداریم دیگه...همین بیلبوردها رو مقایسه کنی کفایت میکنه به نظرم... درد مردم اینجا یه چیزه و درد مردم ما چیز دیگه!

سکوت! جوابش بود!




پ.ن: تا قبل از این گفتگو، بیشتر حرفایش را همینطور تأیید می کردم و با لبخند گوش می کردم به اش. انتظار نداشت گمانم!
پ.ن2: حکایت ما و پاتخت نشین ها، به این زودی ها تمام نمی شود حکماً. شکم سیری و درد با هم جمع نمی شود هرگز! شکم سیرها هیچ وقت درد صاحب درد را نمی فهمند! و نخواهند فهمید! و همین آش است و همین کاسه!
  • ضیاءالدین

اینجا یمن!

سلام آقای دکتر ظریف!
امیدوارم حال تان خوب باشد
حال ما البته اینجا چندان خوب نیست.
دیروز فؤاد پسر همسایه،نیم تنه پایین اش بین آوارهای خانه شان جا ماند...راستی صدای من شنیده میشود؟ حال خانم موگرینی چطور است؟ جان کری هنوز با سعودی ها می خندد؟ شما که با جان کری نمی خندید؟ حتما به او می گویید که باید دست از سر ما بردارد و دیگر بمب های نارنجی رنگ را بر خانه مان نریزد...نه؟ حتما دلتان برای ما می سوزد..نه؟ حتما بر سر جان کری فریاد می زنید...همان طور که اگر کسی به گوش فرزند تان سیلی بزند بر او فریاد می زنید...نه؟ پس چرا کسی به حرف تان گوش نمی کند؟ چرا هنوز...؟
حتما هوای ما را دارید...نه؟
yemen

  • ضیاءالدین

طرح استانی شدن انتخابات مجلس که چندی پیش کلیات آن تصویب شد جای بحث و بررسی اجتماعی، سیاسی و عقیدتی فراوان دارد. این طرح و مفروضات مقدماتی و پیامدهای متأخرش یک سوی قضیه است، اما سوی مهم تر قضیه زمینه های اجتماعی موجود جامعه ایران است که تصویب چنین طرحی را اساساً «ممکن» می سازد.  طرحی با چنین زاویه ای آشکارا بزرگ با اهداف انقلاب و اسلام ناب امام خمینی (ره).

 

فرض کنید مجلس طرحی را به صحن بیاورد که که بی حجابی را قانونی کند. آیا با ذهنیت و مشرب فکری نمایندگانی که خود را مسلمان می دانند، اصلا چنین چیزی ممکن است؟ از ابتدای طرح این مسئله در رسانه ها و قبل از ارائه به مجلس چقدر با واکنش مواجه خواهد شد؟ موجی از اعتراض از منبرها، بیانیه ها، مصاحبه ها، تیترها، تجمعات، راهپیمایی ها و غیره به پا خواهد خاست. شاید کار به خشونت و ناآرامی اجتماعی هم بکشد. در آن صورت آیا حتی به رأی گذاشتن آن طرح اساساً ممکن خواهد بود؟ چه رسد به تصویب و اجرا. اینجا زمینه اجتماعی است که این مسئله را «ناممکن» می کند. گره کار دقیقا در این است که چه اتفاقی برای انقلاب اسلامی رخ داده که زمینه اجتماعی کشور، به تصویب چنین طرحی اجازه امکان وقوع داده است؟ اساسا همینکه چنین طرحی بدون اینکه راهپیمایی در اعتراض به آن برگزار شود یا خونی ریخته شود یا فریادی به آسمان رود، توسط نمایندگانی که خود را انقلابی هم می دانند مطرح شده، در صحن علنی مجلس شورای اسلامی هم به رأی گذاشته شود و در صلح و صفا رأی هم بیاورد، نشانه هایی از تغییرات عظیم در ارزش های جامعه ایران است. و خبر از استحاله تامّ آرمان های انقلاب اسلامی می دهد.

 

  • ضیاءالدین
چند روز پیش(یعنی مدتی قبل از این که همشهری هایم برای مشکل قطع مکرر آب(1)(2) مقابل فرمانداری تحصن کرده باشند)، درست زمانی که در حال استحمام بودم، ذهنم متوجه این مسئله شد که "آبی که به عنوان استحمام در حال استفاده از آن هستم، همان آبی است که به عنوان نوشیدنی از آن استفاده میکنیم"!

با خودم فکر کردم که چقدر بد است که: 
همین آب آشامیدنی را به گیاه میدهیم!
همین آب آشامیدنی را برای شست و شوی خودرو هم استفاده میکنیم!
همین آب آشامیدنی را برای استحمام هم استفاده میکنیم!
همین آب آشامیدنی را برای قضای حاجت هم استفاده میکنیم!
همین آب آشامیدنی را برای شست و شوی حیاط منزل هم استفاده میکنیم!
همین آب آشامیدنی را برای شستن ظروف و لباسها هم استفاده میکنیم!
همین آب آشامیدنی را برای...

*همین آب آشامیدنی را برای مصارف بسیاری که نیاز به آب شرب ندارند، مصرف میکنیم! و کاش فقط مصرف میکردیم! 
*همین آب آشامیدنی را برای مصارف بسیاری، بدمصرفی میکنیم! کار از اسراف هم گذشته است خیلی جاها!(3)

شاید بعضی از شما مخاطبین این نوشته، در خانه های تان، چیزی به نام "منبع آب" با حجم یک متر مکعب نداشته باشید! اما...
من از زمانی که به یاد دارم، این موجود را در خانه های همه ی هم استانی هایم دیده ام!
من از زمانی که به یاد دارم، قطع شدن های آب برای ما چیزی عادی بود!
من از زمانی که به یاد دارم، بابا هر از گاهی می پرسید که "شیفت(وصل بودن شبکه آب) این هفته ی محله ی ما، شبانه است یا روزانه؟ صبح است یا عصر؟
من از زمانی که به یاد دارم، باید حواسمان می بود که مبادا فراموش کنیم که منبع آب خانه را پر کنیم! بدا به حال روزهایی که به هر دلیل، منبع آب پر نمیشد! و بداتر به حال روزهایی که چندین روز آب قطع می شد و...!
من از زمانی که به یاد دارم، یکی از دغدغه های خانواده های استانم، همین منابع آب و مسائل مربوطه اش بود!

اما آمارها میگویند... در مورد سوءمصرف آب، بعضی ها میگویند 70 درصد هدر رفت در کشاورزی است! بعضی میگویند 80 درصد...و برخی هم بیش از 90 درصد! الباقی هم که در مصارف خانگی!

به هر حال، آن چه مشخص است، این است که هدر رفت آب در مملکت ما، به نظر به امری عادی تبدیل شده است! نتیجه ی این هدر دادن را هم، اغلب آن شخص هدردهنده نمی بیند! و در واقع، هدرندهنده می بیند!

کاش میشد به هدردهنده ی محترم خطاب داد:
تو بی هوا آب را رها میکنی؛ امروز بی آبی اش شاید فقط برای من بوشهری باشد و کاکای خوزستانی ام(4)! و شاید هم یکی دو تا استان دیگر!
اما یقین کن، امروز که با بی رحمی، آب را از من دریغ میکنی، دامن فرزند خودت را هم میگیرد! سعی کن قبل از آن که بچشی، اصلاح کنی این رفتار را!

گمان میکنم میشود با قدری اصلاح روش مصرف مان، تلخی آب و بلکه تلخی قطعی آب را از هم وطنان مان گرفت! آب شیرین حق همه مردم است! و امروز، بعضی از مناطق کشور، حتی لوله کشی آب شرب ندارند و مدام باید با دبه در دست گرفتن، به دنبال یک قطره آب برای فرزندان و خانواده شان باشند!

در شست و شوی خودرو، در استحمام، در زمان مسواک زدن، ظرف شستن، شست و شوی حیاط منزل و... قدری با احتیاط مصرف کنیم!
مگر نه این است که میگویند بعد از مدتی، آب قابل استفاده بسیار کم خواهد شد و نایاب! پس از همین امروز، همانطور که در زمان نایاب بودنش رفتار میکنیم، عمل کنیم! با این کار، دیرتر نایاب خواهد شد!
شکی نیست که وقتی آب سالم، نایاب شود، همه با احتیاط و دقت بیشتری مصرف میکنیم! همانطور که در مصرف بنزین و سوخت و... همین اتفاق افتاد و تا به زحمت دچار نشدیم، مصرف مان را اصلاح نکردیم!
پس از همین حالا درست مصرف کنیم! تا نسل های بعدمان، از ما به نیکی و خوشی یاد کنند!



پانوشت: 
(2) همانطور که در متن اشاره شد، سالهاست آب استان بوشهر، به صورت روزانه سهمیه بندی شده و نیمی از شبانه روز، آب منازل قطع میشود!
(3) خداوند رحمان فرمود: إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ ۖ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا (سوره 17- آیه 27)
  • ضیاءالدین
 
آقای اول: اگر شما به استانبول بروید می بینید که آنجا 28 مجموعه بزرررگ(لحن) تجاری، اداری و خدماتی وجود دارد که یک خانواده می تواند از صبح تا شب می تواند در آن جا تفریح کند- تفریحات سالم، چون آنجا اسلامی است- هم خرید کند و هم گردش مالی به وجود بیاید که همه این مجموعه های بزرگ تجاری که در تهران ما داریم حتی به کوچکترین آن ها هم نمی رسد و مشابه آن را نداریم که "اینها باعث توزیع خدمات انتفاعی و رفاهی در شهر می شود"
 

آقای دوم: اتفاقاً اصل مشکل ما همین است که شما ایده آل تان همین سبک زندگی تجاری است که شما باید از صبح تا شب وارد این مجتمع ها بشوید و به خرید و تفریح بپردازید؛ در حالی که بازارهای اصلی ما این گونه نبوده اند و بلکه به شکلی بود که شخص سعی می کرد که پس از انجام خرید از بازار خارج شده و به کارهایی که در سبک زندگی اسلامی تعریف شده مشغول شود.

آقای اول: من از شما می پرسم، این انتقاد که شما میگویید به چه کسی وارد است؟

آقای دوم: بنده دارم نوع نگاهی که شما فرمودید را عرض میکنم آقای اول! شما دارید می گویید ما باید به سمت بازارهای لوکس استامبول برویم که در آن شهر بازی و انواع کالاهای خارجی وجود دارد. اصلاً شما به همین مجتمع هایی که شما مجوز ساختنش را داده اید نگاه کنید و ببینید که اصلاً یک کالای ایرانی در آنها پیدا میکنید؟ اصلاً این ها رویشان هم نمی شود که کالای ایرانی را بفروشند و اصل کارشان این است که اجناس را بی واسطه از مناطق آزاد تجاری به مغازه هایشان برسانند.

آقای اول: خب این مسائل اختیارش دست ما نیست و ما ذی مدخل نیستیم.

خودم که دارم این ها را می نویسم: خیلی سوال ساده ای برای بنده به وجود آمده جناب نماینده ی شهرداری! اگر شما اینها را قبول دارید، که ظاهراً هم این طور است که در ابتدای کلام تان فرموده اید که مجموعه های بزرررگ ما انگشت کوچک مجتمع های استانبول نمی شود، پس چرا مسئولیت حرف تان را نمی پذیرید؟
اصلاً نگاه شما به مردم چگونه است؟ احیاناً شهروندان درجه یک و دو داریم و درجه دو ها حقی از این ساخت و سازهای بزرررررگ(!!!) ندارند؟
چطور می شود که وقتی می خواهید از ساخت مجتمع ها دفاع کنید، طوری وانمود می کنید که این ها برای مردم خوب است و شما تدبیرتان این طور بوده ولی وقتی که ابعاد مسئله باز می شود، زیر بار مسئولیت حرفهایتان نمی روید؟
قسم حضرت عباس تان را قبول کنیم یا....؟

اصلاً همه این ها به کنار؛ واقعاً قصد من به چالش کشیدن و بیهوده گیر دادن به شما مسئولین خدوم نیست(اعتقاد قلبی نگارنده این است که شما واقعاً خود را خادم مردم میدانید و به آن اعتقاد دارید)؛ حرف من این است؛ چرا کسانی چون شما که هدفتان حفظ دین و ارزش هاست(چنانکه در برخی اعمال و سخنان تان به وضوح پیداست)، سعی نمی کنید در مسائل تان محرومین و مستضعفین را هم در نظر بگیرید و از دیدگاه های سرمایه سالارانه که هیچ نسبتی با دین و سیره ی اهل بیت ما ندارند حذر نمی کنید؟ چرا برای تقویت این روحیه در خودتان برنامه های واقعی و هدفمند تعیین نمی کنید تا عادت کنید به این که در هر کاری، اولین دغدغه تان، محرومین و مستضعفین باشد؟

مطلب خیلی مرتبط:
فیلم کامل برنامه روش های درآمدزایی و مدیریت شهرداری ها

 
ویدئوی مرتبط:

پشت پرده لوکس فروشی کدام نهاد است؟

  • ضیاءالدین