به نام مادر
۱۷
ارديبهشت
فدای آن دستانی که وقتی حواست نیست، وقتی حتی تو
کنارش نیستی، به یاد توست و با تمام سختی هایی که خودش دارد، سعی می کند
لباس هایت وقتی از سفر برمیگردی پاکیزه و آراسته باشد؛ بدون که حواست باشد،
زندگی ات را سامان می دهد؛ بدون این که بدانی چرخ زندگی ات بدون او نمی
چرخد؛ از زمانی که هیچ نمی دانستی و درک تو به قدر ناچیزی بود کارهایت را
سامان داده تا همین امروز که مثلاً دو دهه از عمرت گذشته و او 20 سال پیرتر
شده؛ حالا موهایش سفید شده و دستانش بی رمق؛ دلش اما هنوز به خاطر تو می
تپد و لحظه ای از دلواپسی تو آرام ندارد و دعایش همیشه همراه توست و ضمانتی
است تا خدا بر تو آسان بگیرد...
فدای آن دلی که وقتی تو را گرفتار و ناآرام حس کند، قرار ندارد و تا آرام بودنت را نبیند، او هم آرام نمی گیرد؛ خوابش آشفته است تا آن گاه که تو قرار نداشته باشی؛ دنیا برایش سخت است وقتی که تو ذره ای برایت سختی پیش بیاید...
فدای کسی که بهشت را خدا زیر پایش قرار داده...
فدای نامی که زیباترین نام های این عالم است...
فدای عشقی که هرگز نفرت نمی شود...
فدای آن دلی که وقتی تو را گرفتار و ناآرام حس کند، قرار ندارد و تا آرام بودنت را نبیند، او هم آرام نمی گیرد؛ خوابش آشفته است تا آن گاه که تو قرار نداشته باشی؛ دنیا برایش سخت است وقتی که تو ذره ای برایت سختی پیش بیاید...
فدای کسی که بهشت را خدا زیر پایش قرار داده...
فدای نامی که زیباترین نام های این عالم است...
فدای عشقی که هرگز نفرت نمی شود...
- ۰ نظر
- ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۳
- ۴۷۰ نمایش